عطار (عذر آوردن مرغان)/کرده بود آن مرد بسیاری گناه
ظاهر
کرده بود آن مرد بسیاری گناه | توبه کرد از شرم، بازآمد به راه | |||||
بار دیگر نفس چون قوت گرفت | توبه بشکست و پی شهوت گرفت | |||||
مدتی دیگر ز راه افتاده بود | در همه نوعی گناه افتاده بود | |||||
بعد از آن دردی درآمد در دلش | وز خجالت کار شد بس مشکلش | |||||
چون بجز بی حاصلی بهره نداشت | خواست تا توبه کند زهره نداشت | |||||
روز و شب چون قلیه وی بر تابهای | دل پر آتش داشت در خونابهای | |||||
گر غباری در رهش پیوست بود | ز آب چشم او همه بنشست بود | |||||
در سحرگه هاتفیش آواز داد | سازگارش کرد، کارش ساز داد | |||||
گفت میگوید خداوند جهان | چون در اول توبه کردی ای فلان | |||||
عفو کردم، توبه بپذیرفتمت | میتوانستم ولی نگرفتمت | |||||
بار دیگر چون شکستی توبه پاک | دادمت مهل و نگشتم خشمناک | |||||
ور چنانست این زمان ای بیخبر | آرزوی تو که بازآیی دگر | |||||
بازآی آخر که در بگشادهایم | تو غرامت کرده باز ایستادهایم |