عطار (عذر آوردن مرغان)/نایبی را چون اجل آمد فراز
ظاهر
نایبی را چون اجل آمد فراز | زو یکی پرسید کای در عین راز | |||||
حال تو چونست وقت پیچ پیچ | گفت حالم میبنتوان گفت هیچ | |||||
بار پیمودم همه عمرتمام | عاقبت با خاک رفتم والسلام | |||||
نیست درمان مرگ را جز مرگ بوی | ریختن دارد بزاری برگ و روی | |||||
ما همه از بهر مردن زادهایم | جان نخواهد ماند و دل بنهادهایم | |||||
آنک عالم داشت در زیر نگین | این زمان شد توتیا زیرزمین | |||||
وانک در چرخ فلک خون ریز بود | گشت در خاک لحد ناچیز زود | |||||
جملهی زیرزمین پرخفتهاند | بلک خفته این هم آشفتهاند | |||||
مرگ بنگر تا چه راهی مشکل است | کاندرین ره گورش اول منزل است | |||||
گر بود از تلخی مرگت خبر | جان شیرینت شود زیر و زبر |