شیدای گراشی (غزلیات)/صنوبری نبود چون تو سرو بالا را
ظاهر
صنوبری نبود چون تو سرو بالا را | عقیق نی چو دو لعل لب شکرخا را | |||||
به دهر و گلشن وی یاسمین و سنبل تر | ندیدهام چو دو گیسوی عنبرآسا را | |||||
به خاک غم بنشینند لیلی و عذرا | زنیم غمزهی آن نرگسان شهلا را | |||||
ز غمزهای که کند یک جهان روند از هُش | زنیم نفخه کند خلق صد مسیحا را | |||||
اگر ز غمزه گشاید دو لب به یقین | شود خموش مر آن طوطی شکرخا را | |||||
اگر ز گوشهی ابرو نقاب برگیرد | برد دوصد دل دلبردهی زلیخا را | |||||
ز ناز گر بخرامد هزار سرو سهی | خجل شوند از آن قامت دلآرا را | |||||
دلم ز هجر بسی عقده بسته ای مه تام | ز خال هندوی خود حل کن این معما را | |||||
مقیم کوی تو شیدا شد ای شها آخر | زکات هم بودش حسن و روی زیبا را |