شیدای گراشی (غزلیات)/«جهانی گشته‌ام جان جهانی کرده‌ام پیدا»

از ویکی‌نبشته
شیدای گراشی (غزلیات) از شیدای گراشی
(«جهانی گشته‌ام جان جهانی کرده‌ام پیدا»)
  «جهانی گشته‌ام جان جهانی کرده‌ام پیدا» خمارین‌نرگسی شکردهانی کرده‎‌ام پیدا  
  بتی لب‌قند و سیمین‌ساعد و نسرین‌بناگوشی بلورین‌ساق و قامت‌خیزرانی کرده‌ام پیدا  
  دلی دادم ز دست و دلربایی برگزیدستم بتی شنگول و چین‌چین‌گیسوانی کرده‌ام پیدا  
  سمن‌آغوش دلداری که از چاه زنخدانش چو خضر آب حیات جاودانی کرده‌ام پیدا  
  دهانش مختصر چون نقطه و من از دو گیسویش چه خوب امشب مطوّل داستانی کرده‌ام پیدا  
  مرا از سینه باید ساخت آماج خدنگ وی که ماهی مه‌شکن ابروکمانی کرده‌ام پیدا  
  خدنگ غمزه را زیبد که آماجش بود سینه چو ترکی تیرمژگان ترکمانی کرده‌ام پیدا  
  اگرچه پیرم ای زاهد نگر بر من که در پیری چه دلکش ترکمان نورس جوانی کرده‌ام پیدا  
  نشین شیدا و «صحبت» گیر با چنگ و نی و بربط که شوخی دلکش و مژگان‌سنانی کرده‌ام پیدا