شرح حال رجال ایران/اسدخان بختیاروند
اسد اسدخان از رؤسای بزرگ بختیاری هفتلنگ (از تیره بختیاروند) که مدتها یاغی بوده و بهیچوجه از دولت مرکزی اطاعت و انقیادی نداشت مدتی (از سال ۱۲۲۴ تا سال ۱۲۳۲هـ.ق.) حکومت بختیاری جزء حکومت محمدتقی میرزا (حسامالسلطنه) حاکم لرستان بود و چون بخوبی از عهده انتظامات آنحدود بر نمیآمد حکومت بختیاری نیز در سال ۱۲۳۲ هـ.ق. ابوابجمعی حکومتهای محمدعلیمیرزا دولتشاه شده و باو واگذار گردید. پس از اینکه حکومت بختیاری به دولتشاه واگذار شد اولین کارش این بود که اسدخان را که در دژ میران سکونت داشت[۱] بهر نحوی شده او را دستگیر نماید بنابراین خود با لشگری به بختیاری رفت و دژ را محاصره نمود و بعد میرزا محمد لواسانی وزیر و پیشکار خود را برای دلجوئی و نصیحت و اطمینان دادن بنزد وی فرستاد اسدخان نصایح او را پذیرفته از دژ پائین آمد و مطیع گردید. در این مورد روایات مختلف است در بعضی از کتب تسلیم شدن اسدخان را این طور نوشتهاند: پس از اینکه حکومت بختیاری بمحمدعلی میرزا دولتشاه پسر بزرگ فتحعلیشاه واگذار شد فتحعلیشاه از او خواست که بهر قیمتی شده اسدخان را دستگیر کرده او را بتهران روانه نماید دولتشاه با عدهای سوار دژ اسدخان را محاصره نمود[۲] و میرزا محمد لواسانی وزیر (معاون) خود را برای استمالت و دادن پند و اندرز بنزد وی فرستاد و میرزا محمد، او را راضی بفرود آمدن از دژ و ملاقات شاهزاده نمود پس از دیدار و مذاکره سواران شاهزاده او را احاطه کرده و او بناچار تسلیم گردید. برخی دیگر چنین حکایت کردهاند که باید درستتر باشد: محمدعلی میرزا دولتشاه با یکنفر جلودار از اردوی خود خارج شده بنزدیک دژ آمد و اسدخان را خواست اسدخان از بالای دژ شاهزاده را دید و شناخت و خیلی تعجب کرد که شاهزاده با چه جرأت و بیباکی خود را بلب دژ رسانده و اسدخان را بنزد خود احضار کرده است و برای اینکه اشتباهی در دید خود نکرده باشد اسدخان از جلودارش پرسید که این شاهزاده دولتشاه است او جواب داد بلی اسدخان به احترام شاهزاده از دژ فرود آمد و نسبت به شاهزاد لوازم احترام را بجای آورد شاهزاده گفت که اگر اطاعت کنی و دست از یاغیگری خود برداری قطعاً مورد عفو و بخشایش واقع خواهی شد و چون خودم بهنزد تو آمدهام اینک موقع آن است که بهمراه من بیائی و من بتو کاملا اطمینان میدهم که سالم خواهی ماند اسدخان اطاعت کرد و گفت باطمینان گفته شما میایم شاهزاده باو گفت پس بنابراین به دژ رفته لوازم سفر خود را فراهم ساز و فوراً بیا پائین تا با هم برویم. اسدخان خواست که به دژ بالا رفته اسباب سفر را فراهم سازد دوباره منصرف شده بنزد شاهزاده برگشت و گفت که چون من قول دادهام که بهمراه شما خواهم آمددیدم اگر بدژ بروم ممکن است که هوای دژ مرا از خدمت محروم دارد و اصلا نیایم و چون نمیخواهم بدقولی کرده باشم اینک حاضرم که همین طور با تو بیایم شاهزاده اسدخان را همراه خود بتهر ان آورد و باو دستور داد که باصطبل شاهی رفته در آنجا بست بنشیند او هم همین کار را کرد شاهزاده بنزد فتحعلیشاه رفت و گفت که من اسدخان را با خود آوردهام فتحعلیشاه دستور داد که میرغضب سر او را بریده بنزد او بیاورد دولتشاه گفت که او باصطبل همایونی پناهنده شده و منهم باو تأمین جانی دادهام اگر تأمین باو نمیدادم ممکن نبود که او را بتوان باین آسانی دستگیر نمود فتحعلیشاه محض خاطر دولتشاه از کشتن او درگذشت و سفارش کرد که همیشه مراقب احوال و حرکات او بوده و همه جا او را همراه برده و زیر نظر خود داشته باشد. دولتشاه با حسنخان فیلی از رؤساء بزرگ لرستان نیز که او هم یاغی و سرکش بود همین عمل را کرد و این دو نفر همیشه با شاهزاده بودند و طرفین با هم به صمیمیت رفتار میکردند. محمدعلیمیرزا دولتشاه که یکی از برازندهترین فرزندان فتحعلیشاه بود در سال ۱۲۳۷هـ.ق. در سن سی و چهار سالگی در میان راه بغداد و کرمانشاه درگذشت و پیش از مردن اسدخان و حسنخان فیلی را خواست و بآنها گفت که من احساس مرگ میکنم و خواهم مرد و پس از مرگ من ممکن است که بشماها صدمه وارد آید لازم است که فوراً هر دو نفر بمحلهای اولیه خود رفته و در آنجا مصون و محفوظ خواهید ماند آنان نیز چنان کردند. اسدخان گویا سواد خواندن و نوشتن را داشته از این جهت گاهی او را میرزا اسدخان نیز گفته و نوشتهاند. از کارهای برجستهای که باو نسبت میدهند جنگ کردن با شیر است و معروف است که شیر را با شمشیر خود ده نیم کرده است.