پرش به محتوا

شرح حال رجال ایران/ابراهیم شاه

از ویکی‌نبشته

ابراهیم ابراهیم شاه برادرزاده نادرشاه و پسر دوم ابراهیم خان و برادر کهتر علی شاه عادل‌شاه بوده ابراهیم خان ظهیرالدوله که در سال ۱۱۵۲ قمری، در شیروان، در جنگ با لزگیها کشته شد، نام او را به پسرش دادند، و از آن تاریخ ببعد، معروف به ابراهیم‌خان گردید. موقعیکه عادل شاه بسلطنت رسید، برادر خود، ابراهیم خان را سردار و صاحب اختیار اصفهان نموده بآنجا فرستاد. سپاهیانیکه ابراهیمخان در اصفهان بهمراه خود داشت، مشتمل بودند بر عده‌ای از افغانها و ازبکها، چه با خود از مشهد بود و چه از شیراز آمده باو ملحق شده بودند، و چون نظر مخالفت با برادر داشت، برای جلب قلوب سپاهیان، از هیچ چیزی درباره آنها دریغ نمیداشت، و بواسطه محبت و ملاطفت زیاد، قلوب آنان را کاملا بطرف خود جلب نمود، و پس از اطمینان از این کار، متوجه لشکریان آذربایجان، که از زمان نادرشاه، بفرماندهی امیر اصلانخان قرقلوی افشار، عمه‌زاده نادرشاه، بسر میبردند، پرداخت، و چون امیر اصلان خان بجهاتی از علیشاه متوهم بود رایت مخالفت برافراشت، و جمعی را با افاغنه و ازبک که در اصفهان میبودند، بر سر کرمانشاه فرستاد. امیرخان عرب میش مست، پسر یار بیک خان توپچی باشی، که از زمان سلطنت نادر شاه، والی کرمانشاه بود، و پس از مرگ نادرشاه، علیشاه نیز او را بدانجا فرستاده بود، پس از جنگ با لشکریان ابراهیم خان مغلوب و دستگیر شد، پس از این فتح، ابراهیم خان آهنگ آذربایجان نمود، علیشاه که متجاوز از هفت ماه بود که در مازندران اقامت داشت، از این معنی اندیشناک گشته، از مازندران بعزم تنبیه برادر حرکت کرد، ابراهیمخان نیز امیر اصلان خان عمه زاده پدرش را از آذربایجان احضار کرده، سپاه خود را مجهز و مستعد پیکار ساخت، و در میانه زنجان و سلطانیه (سمان ارخی) تلاقی دو سپاه واقع شد، در این بین فوجی از علیشاه با وی مخالفت ورزیده، بابراهیم خان ملحق شدند و این خود سبب شد که بقیه سپاه علیشاه، از این پیش آمد، بکلی متزلزل گشته و روحیه خود را باختند، و رشته پایداری را از دست دادند، و هر یک سر خود را گرفته، طریق هزیمت گزیدند. علیشاه با سه نفر برادر کهتر، و معدودی از خواص خود، به طهران گریخت، و ابراهیم خان بدنبال آنان، عده‌ای را فرستاد، علیشاه را با برادران در تهران گرفته، علیشاه را کور ساخت. پس از این فتح نمایان و انجام کار علی شاه، ابراهیم خان به همدان رفت، و امیراصلانخان با جمعیت خود، روانه تبریز گردید. چون امیراصلانخان، بیش از پیش اقتدار بهمرسانده بود، ابراهیم خان از او متوهم و نگران شده، و برای اینکه مبادا در اتیه باعث زحمت او شود، و مخل کارش گردد، مصمم شد که او را نیز بهر قیمتی که شده، دفع کند و از میان بردارد؛ بنابراین از همدان به آذربایجان لشکر کشید، و در مراغه بین او و امیر اصلانخان جنگ در گرفت، در این جنگ نیز فاتح، و امیر اصلانخان بکوهستانهای قراجه داغ (ارسباران) فرار کرد؛ و پس از مدت کمی، کاظم خان قراجه داغی (راجع بشرح حال کاظم خان به کلمه کاظم رجوع شود) او را دستگیر کرده نزد ابراهیم خان فرستاد، او هم ویرا کشت. پس از این مقدمات و فتوحات نمایان، که تعداد لشگریانش به صد و بیست هزار کس میرسید، خود را سلطان ابراهیم و یا ابراهیم شاه خواند، فقط خراسان باقی مانده بود که در حیطه تصرف او در نیامده بود، آنجا را هم خواست ضمیمه قلمرو متصرفات خود نماید. و چون شاهرخ میرزا در مشهد امراء و بزرگان خراسان طرفدار او بودند، ابراهیم خان، برای اغفال آنان، تمهیدی برانگیخت، و چنین شهرت داد، که من خود را در حقیقت نماینده شاهرخ میرزا میدانم، و این کارها را برای خاطر او کرده‌ام، و پادشاهی بالارث والاستحقاق متعلق بشاهرخ میرزا میباشد ؛ و ضمنا چند نفری را هم مامور خراسان کرد، از آن جمله حسین بیک برادر کوچک خود را صاحب اختیار خراسان نمود، و عده‌ای از معتمدین و موثقین خود را نیز بهمراه او روانه کرد و پیغام داد، که شاهرخ میرزا از مشهد باینجا آمده تاج سلطنت بر سر گذارد، و منهم در خدمت گذاری باو کوشا خواهم بود.

بزرگان خراسان و امراء اکراد، پی به دسیسه او برده، به فرستادگان او پیغام دادند که اگر حقیقةً راست میگوید، خودش به مشهد آمده، تاجگذاری شاهرخ، با حضور او در اینجا صورت گیرد. پس از حرکت و بازگشت فرستادگان او، اکابر و امراء خراسان، با هم اتفاق کرده، شاهرخ میرزا را باصرار زیاد، در تاریخ ۸ شوال سنه ۱۱۶۱ قمری، پادشاه کردند، و خطبه و سکه را بنام او قرار دادند. ابراهیمخان چون این خبر را در تبریز شنید در ۱۷ ذی‌الحجه همانسال، خود را شاه خوانده، سکه و خطبه سلطنت بنام خود کرد، و از آنجا با علیشاه کور و لشکر انبوه عازم گرفتن خراسان گردید. بنه و اثاث سلطنت را با علیشاه کور مقید، به قم فرستاد و خود بعزم معارضه عازم خراسان گشت. بعد از ورود بمنزل سرخه سمنان، لشکریانش با او نفاق ورزیده بعضی نزد شاهرخ شاه و جمعی دیگر بمسقط الرأس و اوطان خویش شتافتند؛ فقط موافقین او، افغانها بودند که از وی پشتی‌بانی میکردند. ابراهیم خان با این لشکر قلیل، که با وی موافق بودند، روانه قم شد، بخیال اینکه آنجا برای او محفوظ مانده است، لکن برعکس، مستحفظین قم در برویش بسته ورود او را بشهر مانع شدند؛ ابراهیمخان چون چنین دید، حکم داد که شهر را خراب کرده و اموال مردم را غارت نمایند؛ لشگریان او شهر را خراب و اموال اهالی را تاراج کردند. پس از این عمل، از ترس دستگیر شدن، در قلعه قله‌بر، تحصن اختیار نمود، اهل قلعه او را مقید کرده، چگونگی را بدربار شاهرخی اطلاع دادند. از طرف شاهرخ شاه چند کس برای آوردن او و علیشاه مامور گشته هر دو برادر را تحویل گرفتند. ابراهیم شاه را بفرمان شاهرخی در ۱۱۶۲ ق. ، در عرض راه کشته و نعشش را با علیشاه کور بمشهد آوردند، و علیشاه را، در روز ورود، تحویل زنان حرمسرای نادری داده، آنان نیز بقصاص خون شاهزادگان، او را در جمادی الثانه ۱۱۶۲ ق. قطعه قطعه کردند. مدت کر و فر ابراهیم خان قریب بدو سال و سلطنتش ششماه بود.