شاهنامه (تصحیح ژول مل)/ستایش پیغمبر صلی الله علیه
ظاهر
در ستایش پیغمبر صلی الله علیه
| ترا دانش و دین رهاند درست | ره رستگاری ببایدت جست | |||||
| اگر دل نخواهی که باشد نژند | نخواهی که دائم بوی مستمند | |||||
| بگفتار پیغمبرت راه جوی | دل از تیرگیها بدین آب شوی | ۹۵ | ||||
| چه گفت آن خداوند تنزیل وحی | خداوند امر و خداوند نهی | |||||
| که خورشید بعد از رسولان مه | نتابید بر کس ز بوبکر به | |||||
| عمر کرد اسلام را آشکار | بیآراست گیتی چو باغ بهار | |||||
| پس از هر دو آن بود عثمان گزین | خداوند شرم و خداوند دین | |||||
| چهارم علی بود جفت بتول | که او را بخوبی ستاید رسول | ۱۰۰ | ||||
| که من شهر علمم علیّم درست | درست این سخن قول پیغمبر است | |||||
| گواهی دهم کین سخن راز اوست | تو گوئی دو گوشم برآواز اوست | |||||
| علی را چنین دان و دیگر همین | کز ایشان قوی شد بهر گونه دین | |||||
| نبی آفتاب و صحابان چو ماه | بهم بستنی یک دگر راست راه | |||||
| منم بندهٔ اهل بیت نبی | ستایندهٔ خاک پای وصی | ۱۰۵ | ||||
| ابا دیگران مر مرا کار نیست | جزین مر مرا راه گفتار نیست | |||||
| حکیم این جهان را چو دریا نهاد | برانگیخته موج ازو تندباد | |||||
| چو هفتاد کشتی برو ساخته | همه بادبانها برافراخته | |||||
| یکی پهن کشتی بسان عروس | بیآراسته هم چو چشم خروس | |||||
| محمّد بدو اندرون با علی | همان اهل بیت نبی و وصی | ۱۱۰ | ||||
| خردمند کز دور دریا بدید | کرانه نه پیدا و بن ناپدید | |||||
| بدانست کو موج خواهد زدن | کس از غرق بیرون نخواهد شدن | |||||
| بدل گفت اگر با نبی و وصی | شوم غرقه دارم دو یار وفی | |||||
| همانا که باشد مرا دست گیر | خداوند تاج و لوا و سریر | |||||
| خداوند جوی و می و انگبین | همان چشمهٔ شیر و مای معین | ۱۱۵ | ||||
| اگر چشم داری بدیگر سرای | بنزد نبی و وصی گیر جای | |||||
| گرت زین بد آید گناه منست | چنین است آئین و راه منست | |||||
| برین زادم و هم برین بگذرم | چنان دان که خاک پی حیدرم | |||||
| دلت گر به راه خطا مایلست | ترا دشمن اندر جهان خرد دل است | |||||
| نباشد جز از بی پدر دشمنش | که یزدان بآتش بسوزد تنش | ۱۲۰ | ||||
| هر آنکس که در دلش بغض علیست | ازو زارتر در جهان زار کیست | |||||
| نگر تا نداری ببازی جهان | نه برگردی از نیک پی همرهان | |||||
| همان نیکیت باید آغاز کرد | چو با نیکنامان بوی هم نورد | |||||
| ازین در سخن چند رانم همی | همانا کرانش ندانم همی | |||||