شاهنامه (تصحیح ژول مل)/رفتن گیو و کیخسرو به سیاوش گرد
ظاهر
رفتن گیو و کیخسرو بسیاوشگرد
سپهبد نشست از بر اسپ گیو | همی رفت پیش اندرون گیو نیو | |||||
یکی تیغ هندی گرفته بچنگ | هر آنکس که پیش آمدی بیدرنگ | |||||
زدی گیو بیدار دل گردنش | بزیر گل و خاک کردی تنش | |||||
برفتند سوی سیاوخش گرد | چو آمد دو تن را دل و هوش گرد | ۷۰۰ | ||||
فرنگیس را نیز کردند یار | نهانی برآن بر نهادند کار | |||||
که هر سه براه اندر آیند روی | نهان از دلیران پرخاشجوی | |||||
فرنگیس گفت ار درنگ آوریم | جهان بر سر خویش تنگ آوریم | |||||
ازین آگهی یابد افراسیاب | نسازد بخورد و نیازد بخواب | |||||
بیآید بکردار دیو سفید | دل از جان شیرین شود ناامید | ۷۰۵ | ||||
یکی را ز ما زنده اندر جهان | نمانند نیز آشکار و نهان | |||||
جهان پر ز بدخواه و پردشمنست | همه مرز ما جای آهرمنست | |||||
تو ای بآفرین فرّ فرزند من | شنو تا بگویم یکی پند من | |||||
یکی مرغزارست از ایدر نه دور | بیکسو ز راه سواران تور | |||||
تو با گیو و زین و لگام سیاه | برو سوی آن مرغزاران پگاه | ۷۱۰ | ||||
ببینی یکی کوه سر بر سپهر | که بر وی بساید همی ابر چهر | |||||
یکی جویبارست و آب روان | ز دیدار او تازه گردد روان | |||||
چو خورشید بر تیغ گنبد کشد | در خواب رای سپهبد کشد | |||||
گله هرچ هست اندر آن کوهسار | بآبشخور آید سوی جویبار | ۷۱۵ | ||||
به بهزاد بنمای زین و لگام | چنو رام گردد تو بگذار گام | |||||
برو پیش او نیک بنمای چهر | بخوان و برو مال دستت مهر | |||||
سیاوش چو گشت از جهان ناامید | برو تیره شد روی روز سپید | |||||
چنین گفت شبرنگ بهزاد را | که فرمان مبر زین سپس باد را | |||||
همی باش در کوه و در مرغزار | چو کیخسرو آید ترا خواستار | ۷۲۰ | ||||
ورا بارگی باش و گیتی بکوب | ز دشمن زمینرا بنعلت بروب |