شاهنامه (تصحیح ژول مل)/رفتن پسران فریدون نزد شاه یمن
ظاهر
رفتن پسران فریدون نزد شاه یمن
| برفتند و هر سه بیاراستند | ابا خویشتن موبدان خواستند | ۱۸۰ | ||||
| کشیدند با لشکری چون سپهر | همه نامدارانِ خورشیدچهر | |||||
| چو از آمدنشان شد آگاه سرو | بیاراست لشکر چو پرّ تذرو | |||||
| فرستادشان لشکری گشن پیش | چه بیگانه فرزانگان و چه خویش | |||||
| شدند این سه پرمایه اندر یمن | برون آمدند از یمن مرد و زن | |||||
| همه گوهر و زعفران ریختند | همی مشک با می برآمیختند | ۱۸۵ | ||||
| همه یال اسپان پر از مشک و می | پراگنده دینار در زیر پی | |||||
| همه کاخ آراسته چون بهشت | همه از زر و سیم افکنده خشت | |||||
| بدیبای رومی بیاراسته | چه مایه بدون اندرون خواسته | |||||
| فرود اورید اندران کاخشان | چو شب روز شد کرد گستاخشان | |||||
| سه دختر چنان چون فریدون بگفت | سپهبد برون آورید از نهفت | ۱۹۰ | ||||
| بدیدار هر سه چو تابنده ماه | نشایست کردن بدیشان نگاه | |||||
| نشستند هر سه بران هم نشان | که گفتش فریدون بگردنکشان | |||||
| ازین سه گرانمایه پرسید مِه | کزین سه ستاره کدام است کِه | |||||
| میانه کدام است و مهتر کدام | بباید برین گونهتان برد نام | |||||
| بگفتند زان گونه کاموختند | سبک چشم نیرنگ بر دوختند | ۱۹۵ | ||||
| شگفتی فرو ماند سرو یمن | همیدون دلیرانِ آن انجمن | |||||
| بدانست شاهِ گرانمایه زود | کز آمیختن رنگ نامدش سود | |||||
| چنین گفت آری همین است ره | کهین را بکه داد و مه را بمه | |||||
| بدانگه که پیوسته شد کارشان | بهم در کشیدند بازارِشان | |||||
| سه افسرور از پیش سه تاجور | رخانشان پر از خوی ز شرم پدر | ۲۰۰ | ||||
| سوی خانه رفتند با ناز و شرم | پر از رنگ رخ لب پر آوای نرم | |||||