شاهنامه (تصحیح ژول مل)/خوان دوم: یافتن رستم چشمه‌ی آب را

از ویکی‌نبشته

خوان دوم

یافتن رستم چشمهٔ آب

  یکی راه پیش آمدش ناگزیر همی رفت بایست بر خیره خیر  
  بیابان بی آب و گرمای سخت کزو مرغ گشتی بتن لخت لخت  ۳۲۵
  چنان گرم گردید هامون ودشت تو گفتی که آتش برو بر گذشت  
  تن اسپ و گویا زبان سوار زگرمی واز تشنگی شد زکار  
  پیاده شد از اسپ وژوپین بدست همی رفت پویان بکردار مست  
  نمی دید بر چاره جستن رهی سوی آسمان کرد روی آنگهی  
  چنین گفت کای داور دادگر همه رنج و سختی تو آری بسر  ۳۳۰
  گرایدون که خشنودی از رنج من بدین گیتی آگنده شد گنج من  
  بپویم همی تا مگر کردگار دهد شاه کاؤس را زینهار  
  هم ایرانیانرا زچنگال دیو رهاند بی آزار گیهان خدیو  
  گنهگار وافگندگان تو اند پرستنده و بندگان تو اند  
  تن پیلوارش چو این گفته شد شد از تشنگی سست و آشفته شد  ۳۳۵
  بیفتاد رستم بدآن گرم خاک زبان گشته از تشنگی چاک چاک  
  همانگه یکی میش فرّخ سرین بپیمود پیش تهمتن زمین  
  از آن رفتن میش اندیشه خاست بدل گفت آبشخور این کجاست  
  همانا که بخشایش کردگار فراز آمدست اندرین روزگار  
  بیفشرد شمشیر بر دست راست بزور جهاندار بر پای خاست  ۳۴۰
  بشد بر پی میش آن تیغ بچنگ گرفته بدست دگر پالهنگ  
  بره بر یکی چشمه آمد پدید که میش سرافراز آنجا رسید  
  تهمتن سوی آسمان کرد روی چنین گفت کای داور راست گوی  
  برین چشمه جایی پی میش نیست همان غرم دشتی مرا خویش نیست  
  بجائی که تنگ اندر آمد سخن پناهت بجز پاک یزدان مکن  ۳۴۵
  که هرکس که از دادگر یک خدای بپیچد خرد را ندارد بجای  
  بر آن غرم بر آفرین کرد چند که از چرخ گردان مبادت گزند  
  گیاه در و دشت تو سبز باد مبادا ابر تو دل یوز شاد  
  بتو هر که تازد بتیر و کمان شکسته کمان باد وتیره روان  
  که زنده شد از تو گو پیلتن وگر نه پر اندیشه بود از کفن  ۳۵۰
  که در سینة اژدهای بزرگ بگنجد بماند بچنگال گرگ  
  شده پاره پاره بچنگ ددان رسیدی زرستم بدشمن نشان  
  زبانش چو پردخته شد زآفرین زرخش تگاور جدا کرد زین  
  تهمتن بشستش بدآن آب پاک بکردار خورشید شد تابناک  
  چو سیراب شد ساز نخجیر کرد بسیجید وترکش پر از تیر کرد  ۳۵۵
  بیفگند گوری چو پیل ژیان جدا کرد ازو چرم وپای ومیان  
  چو خورشید تیز آتشی برفروخت برآورد زآب اندر آتش بسوخت  
  بپردخت از آنپس بخوردن گرفت بچنگ استخوانش ستردن گرفت  
  سوی چشمهٔ روشن آمد به آب چو سیراب شد کرد آهنگ خواب  
  تهمتن برخش ستیزنده گفت که باکس مکوش ومشو نیز جفت  ۳۶۰
  اگر دشمن آید سوی من بپوی تو با دیو و شیران مشو جنگجوی  
  بخفت وبیآسود ونکشاد لب چمان وچران رخش تا نیم شب