شاهنامه (تصحیح ژول مل)/آگاه شدن منوچهر از کار زال و رودابه
ظاهر
آگاه شدن منوچهر از کار زال و رودابه
پس آگاهی آمد بشاه بزرگ | ز دستان و مهراب و سام سترگ | ۱۰۰۰ | ||||
ز پیوند مهراب و از مهر زال | وزآن هر دو آزادهٔ نا همال | |||||
سخن رفت هر گونه با موبدان | به پیش سرافراز شاه جهان | |||||
چنین گفت با بخردان شهریار | که بر ما شود زین دژم روزگار | |||||
چو ایران ز چنگال شیر و پلنگ | برون آوریدم برای و بجنگ | |||||
فریدون ز ضحّاک گیتی بشست | بترسم که آید از آن تخت رست | ۱۰۰۵ | ||||
نباید که بر خیره از عشق زال | نهال سرافگنده گردد همال | |||||
گر از دخت مهراب و از پور سام | برآید یکی تیغ تیز از نیام | |||||
بیکسو نه از گوهر ما بود | چو تریاک با زهر همتا بود | |||||
وگر تاب گیرد سوی مادرش | ز گفت بد آگنده گردد سرش | |||||
کند شهر ایران پر آشوب و رنج | مگر باز گردد برو تاج و گنج | ۱۰۱۰ | ||||
کنون این سخنرا چه پاسخ دهید | بکوشید تا رای فرّخ نهید | |||||
همه موبدان آفرین خواندند | ورا خسرو پاک دین خواندند | |||||
بگفتند کز ما تو داناتری | ببایستها بر تواناتری | |||||
همان کن کجا از خرد در خورد | دل اژدها را خرد بشکرد | |||||
چو بشنید از ایشان گرانمایه شاه | سرنجام آنرا همی جست راه | ۱۰۱۵ | ||||
بفرمود تا نوذر آید به پیش | ابا ویژگان و بزرگان خویش | |||||
بدو گفت رو پیش سام سوار | بپرسش که چون رستی از کارزار | |||||
چو دیدی بگویش کزین سوگرای | ز نزدیک ما کن سوی خانه رای | |||||
چو نوذر برون شد ز پیش پدر | بر پهلوان زود بنهاد سر | |||||
چو زین کار سام یل آگاه شد | پذیره سوی پور کی شاه شد | ۱۰۲۰ | ||||
همه پهلوانان پذیره شدند | ابا ژنده پیل و تبیره شدند | |||||
رسیدند پس پیش سام سوار | بزرگان ابا نوذر نامدار | |||||
به پرسش گرفتند با یکدگر | ردان و بزرگان پرخاشخر | |||||
پیام پدر شاه نوذر بداد | بدیدار او سام یل گشت شاد | |||||
چنین داد پاسخ که فرمان کنم | ز دیدار او راستی جان کنم | ۱۰۲۵ | ||||
بدند اندر آن روز مهمان سام | بدیدارشان سام شد شادکام | |||||
نهادند خوان و گرفتند جام | نخست از منوچهر بردند نام | |||||
پس از نوذر و سام و هر مهتری | گرفتند یادی ز هر کشوری | |||||
بسادی درآمد شب دیر باز | چو خورشید رخشنده بکشاد راز | |||||
خروش تبیره برآمد ز در | هیون تگاور برآورد سر | ۱۰۳۰ | ||||
سوی بارگاه منوچهر شاه | بفرمان او برگرفتند راه | |||||
منوچهر چون یافت زو آگهی | بیآراست ایوان شاهنشاهی | |||||
ز ساری و آمل برآمد خروش | چو دریای جوشان برآمد بجوش | |||||
برفتند آنگاه ژوپین وران | ابا جوشن و خشتهای گران | |||||
سپاهی که از کوه تا کوه مرد | سپر در سپر یافته سرخ و زرد | ۱۰۳۵ | ||||
ابا کوس و با نای و روئینه صنج | ابا تازی اسپان و پیلان گنج | |||||
سپه یکسر اندر پذیره شدند | همان با درفش و تبیره شدنن |