دیوان حافظ/شمهای از داستان عشق شورانگیز ماست
ظاهر
ایضاً له
شمّهٔ از داستان عشق شورانگیز ماست | این حکایتها که از فرهاد و شیرین کردهاند | |||||
هیچ مژگان دراز و عشوهٔ جادو نکرد | آنچه آن زلف دراز و خال مشکین کردهاند | |||||
ساقیا می ده که با حکم ازل تدبیر نیست | قابل تغییر نبود آنچه تعیین کردهاند | |||||
در سفالین کاسهٔ رندان بخواری منگرید | کاین حریفان خدمت جام جهانبین کردهاند | |||||
نکهت جانبخش دارد خاک کوی دلبران | عارفان آنجا مشام عقل مشکین کردهاند | |||||
ساقیا دیوانهٔ چون من کجا در بر کشد | دختر رز را که نقد عقل کابین کردهاند | |||||
خاکیان بیبهرهاند از جرعهٔ کأس الکرام[۱] | این تطاول بین که با عشّاق مسکین کردهاند | |||||
شهپر زاغ و زغن زیبا صید و قید نیست | این کرامت همره شهباز و شاهین کردهاند[۲] |
- ↑ اشاره است بدون شک بمصراع معروف که مثل شده است: و للأرض من کأس الکرام نصیب،
- ↑ چنین است این ابیات در خ ق یعنی بصورت مقطّعات در آخر کتاب، ولی در نسخ متداوله ابیات مزبور بصورت غزل در باب دال مرقوم است بمطلع: نسبت رویت اگر با ماه و پروین کردهاندصورتی نادیده تشبیهی بتخمین کردهاند و بعلاوهٔ سه چهار بیت دیگر در آخر آن،