دیوار/شکست نیاز

از ویکی‌نبشته
شکست نیاز

آتشی بود و فسرد
رشته‌ای بود و گسست
دل چو از بند تو رست
جام جادوئی اندوه شکست

آمدم تا بتو آویزم
لیک دیدم که تو آن شاخهٔ بی‌برگی
لیک دیدم که تو بر چهرهٔ امیدم
خندهٔ مرگی

وه چه شیرینست
بر سر گور تو ای عشق نیاز آلود
پای کوبیدن

وه چه شیرینست
از تو ای بوسهٔ سوزندهٔ مرگ‌آور
چشم پوشیدن

وه چه شیرینست
از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن
در بروی غم دل بستن
که بهشت اینجاست
بخدا سایهٔ ابر و لب کشت اینجاست

تو همان به که نیندیشی
بمن و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم