دکتر فاستوس/صحنه ۳
صحنهٔ سوم
گوشهای از باغ
فاستوس وارد میشود
فاستوس - ای فاستوس اینک که سایهٔ تیره شب برای دیدار صور فلکی از قطب جنوب برخاسته و آسمان را در پردهٔ سیاه مستور ساخته است تو نیز بخواندن اوراد و عزائم بپرداز و ببین با اینهمه قربانی که دادهای و اینهمه دعا که کردهای شیاطین دعوت ترا اجابت خواهند نمود یا نه.
(روی زمین با عصای کوچکی که در دست دارد دایرهای میکشد)
در میان این دایره اسم یهوه نوشته شده است که دو حرف از آن اسم ابتدای کلمه دیگری است. اسامی مقدسین را باختصار در اینجا مینویسیم. علامات و صور کواکب سعد و نحس آنها نیز برای احضار ارواح رسم شده است. نترس، دل قویدار تا سحر تو بزرگترین نتیجه را بدهد. ای خداوند جهنم و ربالنوع اعماق زمین، با من یار باش! ای یهوه، با وجود سهگانه خود باین محضر مسلط باش. درود بر شما ای باد و آب و خاک و آتش، ای بلزی بوب شهریار خاور و فرمانده آتش جهنم، ای دماگورگون هولناک، از شما درخواست میکنم که مفیستافلیس پیش من حاضر شود. چرا تأخیر میکند؟ تو را به یهوه و جهنم و آب مقدس که اینک روی این دایره میپاشم و باین علامت صلیب که رسم میکنم و بدعاهائی که خواندهام سوگند که مفیستافلیس اینجا حاضر شود و در پیش من خود را نشان بدهد.
(مفیس تافلیس ظاهر میشود)
فاستوس - بتو امر میکنم که برگردی و شکل خودت را عوض کنی. تو برای ملازمت من خیلی زشت و بدمنظری، برو و بشکل کشیشان فرانسیگان در جلو من حاضر شو زیرا لباس روحانیت برای شیاطین برازندهتر است. (مفیستافلیس خارج میشود) اما میبینم در اوراد عزائم و اسامی خاصیتی است. با اینهمه خاصیتها کیست که در سحر استاد نشود؟ این مفیستافلیس چقدر مطیع و فروتن و فرمانپذیر است، اینهم از اثر سحر من و اوراد و عزائمی است که خواندهام. حالا فاستوس تو دیگر پادشاه ساحران شدهای زیرا مفیستافلیس بزرگ حاضر خدمت تو شده است در قالب مثالی برادر مفیستافلیس تسلط بکمال داری. (مفیستافلیس در لباس رهبانان ظاهر میشود)
مفیستافلیس - فاستوس، چه میخواهی برای تو انجام دهم؟
فاستوس - بتو امر میدهم که تا زنده هستم در ملازمت من باشی و هرچه امر میدهم انجام دهی. اگر خواستم ماه آسمان از مدار خودش خارج شود یا آب دریا طغیان کند و عالم خاک را فرا بگیرد فوراً اطاعت کنی و ترتیب آنرا بدهی.مفیستافلیس - من بندهٔ ابلیس بزرگ هستم و بدون اجازه او نمیتوانم بتو خدمت کنم. حکم در دست اوست و هر چه او بفرماید اطاعت خواهم کرد.
فاستوس - آیا ابلیس بتو حکم نداده است که اینجا حاضر شوی
مفیستافلیس - نه، من بمیل و اراده خودم آمدهام.
فاستوس - آیا اوراد و عزائمی که خواندم ترا اینجا نیاورده است؟ حرف بزن.
مفیستافلیس- بله اوراد تو سبب آمدن من شده است ولی سبب اصلی چیز دیگر است. زیرا ما هروقت بشنویم کسی اسم خداوند را بزشتی یاد میکند و به کتاب مقدس عیسی مسیح ناسزا میگوید بسوی او پرواز میکنیم باین امید که روح و وجدان او را قبضه کنیم و در تحت اختیار خود درآوریم. ما وقتی پیدا میشویم که میبینیم کسی وسایلی را که مایه لعنت ابدی اوست بکار میبرد و خود را بخطر قهر و غضب خداوند میاندازد. پس آسانترین راه سحر این است که اقانیم ثلاثه را لگدمال کنی و با نهایت خضوع و خشوع دست دعا بدرگاه فرمانروای دوزخ برآوری.
فاستوس - من این کار را کردهام و اعتقاد قلبی من این است که جز ابلیس قدرت دیگری نیست که من مطیع آن باشم. این کلمهٔ لعنت که بزبان آوردی مرا نمیترساند، زیرا با مقر و عالمی که در آن دانشمندان و فلاسفه آرمیدهاند تفاوتی ندارد. حالا این صحبتهای بیاهمیت را کنار بگذار و بگو ببینم خداوندگار تو ابلیس کیست؟
مفیستافلیس - فرمانروای مطلق و پادشاه قلمرو ارواح.فاستوس - آیا ابلیس روزی خودش فرشته نبود؟
مفیستافلیس - چرا فرشته بود و خیلی هم در درگاه خداوند مقرب بود.
فاستوس - پس چه شد که فرمانروای شیاطین و ارواح موذیه شد؟
مفیستافلیس - هیچ، دلش از غرور و تکبر لبریز گشت و خداوند او را از درگاه خویش طرد کرد.
فاستوس - شما که با ابلیس زندگانی میکنید کیستید؟
مفیستافلیس - ما ارواح بدبختی هستیم که با ابلیس از آسمان طرد شدیم. ما با ابلیس در جنگ با خداوند دستیاری کردیم و با ابلیس به لعنت ابدی دچار گشتیم.
فاستوس - در کجا دچار این لعنت هستید؟
مفیستافلیس - در جهنم.
فاستوس - پس چگونه تو از جهنم بیرون آمدهای؟
مفیستافلیس - چه میگوئی؟ اینجا خود جهنم است و من از آن خارج نشدهام. آیا تصور میکنی من که خداوند را دیده و از نعم آسمان بهره بسیار داشتم روح من در تصور آنچه از کف دادهام و از آسایش جاودان محروم شدهام اتصالاً در عذاب و شکنجه نیست؟ فاستوس این پرسشهای بیموقع که روح مرا دچار وحشت و اضطراب میکند کوتاه کن.
فاستوس - چطور؟ مفیستافلیس بزرگ هم از اینکه نعمت آسمان را از کف داده دچار عذاب و شکنجه است؟ پس ثبات و قوت قلب فاستوس را ببین که بر همهٔ نعمت و آسایش ابدی که تو داشتهای و آنچه هم انتظارش را نداشتهای بچشم حقارت مینگرد. برو این مطالب را به ابلیس بگو. حالا که میبینی فاستوس مرگ دائم را پذیرفته و در برابر خداوند قد علم کرده است به ابلیس بگو که من روح خود را باو تسلیم میکنم بشرطی که بیست و چهار سال بمن زندگانی بدهد که در آن مدت از تمام لذات این جهان برخوردار باشم و در تمام این مدت تو در ملازمت من باشی و هرچه میخواهم انجام دهی و هرچه میپرسم جواب دهی. دشمنان مرا از میان ببری و بدوستان من کمک کنی و قدمی بر خلاف اراده و حکم من برنداری. برو پیش ابلیس و بعد نصف شب بیا در کتابخانه و نظر ابلیس را بمن اطلاع بده.
مفیستافلیس - بدیده منت. (خارج میشود)
فاستوس - اگر من بعدد ستارگان آسمان جان داشتم همه را باین مفیستافلیس تسلیم میکردم. بکمک او من پادشاه همهٔ کشورهای جهان خواهم شد و روی آسمان پلی معلق خواهم ساخت که از روی آن از اقیانوس با سپاهیان خود بگذرم. من آن کوهی که افریقا را از اروپا جدا میکند از میان برخواهم داشت و افریقا را مستعمرهٔ اسپانیا خواهم کرد و اسپانیا را ضمیمه قلمرو خویش خواهم ساخت. امپراطور آلمان بدون اجازه من یکدقیقه زنده نخواهد ماند و اینهمه سلاطین آلمانی بفرمان من خواهند بود. حالا که هر چه خواستم بدست آوردم فکر کنم که بمدد علم سحر چه کارهای بزرگ میشود انجام داد تا مفیستافلیس از پیش ابلیس برگردد. (خارج میشود)