دکتر فاستوس/صحنه ۲
صحنهٔ دوم
جلوخانهٔ فاستوس
دو نفر دانشجو وارد میشوند
دانشجوی اول - در حیرتم که فاستوس را چه میشود؟ زیرا این استادی که کلاس درس را روزها با فریاد «برهان برهان» و «فهوالمطلوب» تکان میداد تغییر ماهیت داده است.
دانشجوی دوم - اندکی صبر کن خواهیم فهمید زیرا نوکرش دارد میآید.
(واگنر وارد میشود و چند بطری شراب زیر بغل گرفته است)
دانشجوی اول - آهای.... اربابت کجاست؟
واگنر - خدا میداند.
دانشجوی دوم - تو چرا نمیدانی؟
واگنر - بله منهم میدانم اما این نتیجه مربوط بموضوع نیست.
دانشجوی اول - سخت نگیر. این شوخیها را کنار بگذار و بگو ببینم اربابت کجاست؟ واگنر - شما که لیسانسیه هستید باید تصدیق کنید که مطالبی که در بیان خود ذکر کردهاید نتیجه استدلالات عقلی نیست پس بخطای خود اعتراف کنید و مؤدب باشید.
دانشجوی دوم - چرا اول بما گفتی میدانی اربابت کجاست؟
واگنر - شاهدی برای صدق قول خود داری؟
دانشجوی اول - بله من شنیدم که تو همینطور گفتی.
واگنر - از گربه پرسیدند شاهدت کیست؟ گفت دمم!
دانشجوی دوم - حالا بعد از همهٔ این تفصیلات بما نمیگوئی اربابت کجاست؟
واگنر - (به تقلید از رسم علما در موقع بحث علمی) چشم آقا خواهم گفت. اما اگر شما کودن و بیمغز نبودید چنین سؤالی از من نمیکردید. آیا فاستوس قالب جسمانی ندارد؟ اگر دارد آیا این قالب حرکت نمیکند؟ و اگر حرکت میکند سؤال شما مورد ندارد. با همهٔ اینها اگر مزاج من بلغمی است و خشم زود بر من غالب نمیشود و استعداد من در عشق قوی است دلیل نمیشود که شما از روحیات من سوءاستفاده کنید و خود را از چهل ذرع فاصله بمن نزدیکتر قرار دهید که خشم من طغیان کند. با اینکه میل دارم هر دوی شما را به چوبه دار آویزان ببینم، اینک که شما را مغلوب منطق کردهام قیافه وعظ بخود میبندم و با شما باین نحو سخن خواهم گفت (قیافه کشیشهای روحانی بخود میگیرد) که ای برادران دینی، حقیقت این است که ارباب من در داخل خانه با والدس و کرنلیوس مشغول صرف غذاست و اگر شرابها زبان داشتند عین این مطلب را بشما میگفتند. پس انشاءالله تعالی سعادتمند بشوید و خداوند شما برادران روحانی و مؤمنین حقیقی را حفظ کند.
دانشجوی اول - فهمیدم. میترسم عاقبت فاستوس در دام این دو نفر که در دنیا به بدعملی معروف هستند، گیر افتاده باشد.
دانشجوی دوم - فاستوس دوست و استاد من است و اگر آدمی بیگانه هم بود وضع فعلی او مرا اندوهگین میساخت، بیا برویم و برئیس دانشگاه خبر بدهیم، شاید با عقل و تدبیری که دارد فاستوس را از این راه کج که در پیش گرفته برگرداند.
دانشجوی اول - میترسم رئیس دانشگاه و یا هیچ مقام دیگری کاری از پیش نبرد.
دانشجوی دوم - خوب، ما سعی خودمان را بکنیم تا ببینم چه میشود . (خارج میشوند)