خاقانی (قطعات)/کو آنکه نقد او به ترازوی هفت چرخ
ظاهر
کو آنکه نقد او به ترازوی هفت چرخ | شش دانگ بود راست بهر کفهای که سخت | |||||
در بیع گاه دهر به بادی بداد عمر | در قمرهی زمانه به خاکی بباخت بخت | |||||
جوزا گریست خون که عطارد ببست نطق | عنقا بریخت پر که سلیمان گذاشت تخت | |||||
زین غبن چتر روز چرا نیست ریز ریز | زین غم عمود صبح چرا نیست لخت لخت | |||||
آن نقش جسم اوست نه او در میان خاک | شبه مسیح شد نه مسیح از بر درخت | |||||
خاقانیا مصیبت عم خوار کار نیست | هین زار زار نال که کار اوفتاد سخت |