خاقانی (قطعات)/من که خاقانیم جفای وطن
ظاهر
من که خاقانیم جفای وطن | بردهام وز جفا گریختهام | |||||
از خسان چو سار شور انگیز | چون ملخ بر ملا گریختهام | |||||
شاه بازم هوا گرفته بلی | کز کمین بلا گریختهام | |||||
نه نه شهباز چه؟ که گنجشکم | کز دم اژدها گریختهام | |||||
گرنه آزردهام ز دست خسان | دست بر سر چرا گریختهام | |||||
ترسم از قهر ناخدا ترسان | لاجرم در خدا گریختهام | |||||
از کمین کمان کشان قضا | در حصار رضا گریختهام | |||||
من ز ارجیش ز ابر دست رئیس | وقت سیل سخا گریختهام | |||||
آن نه سیل است چیست طوفان است | پس ز طوفان سرا گریختهام | |||||
الغریق الغریق میگویم | ز آن چناند سیل تا گریختهام | |||||
گر همه کس ز منع بگریزد | منم آن کز عطا گریختهام | |||||
من که خاقانیم به هیچ بدی | بد نخواهم که اوست یزدانم | |||||
پس به نیکان کجا بد اندیشم | سر ز سنت چگونه گردانم | |||||
گر ضمیرم به هیچ کافر بد | بد سگالید نامسلمانم | |||||
عادت این داشتم به طفلی باز | که بهرنجم ولی نرنجانم | |||||
خود برنجم گرم برنجانند | که ز رنج افریده شد جانم | |||||
کوه را کاصل او هم از سنگ است | بشکند زخم سنگ، من آنم | |||||
همه رنج من از وجود من است | لاجرم زین وجود نالانم | |||||
من هم از باد سر به درد سرم | ابرم، از باد باشد افغانم | |||||
همچو خاکم سزد که خوار کنند | آن عزیزان که خاک ایشانم |