خاقانی (قطعات)/مدار ملک جهان بر مجاهد الدین است
ظاهر
مدار ملک جهان بر مجاهد الدین است | که چرخ بارگه احتشام او زیبد | |||||
امیر عادل سلطان دل و خلیفه همم | که حصن شام و عرب از حسام او زیبد | |||||
قباد قلعه ستان قهرمان افسر بخش | که صاحب افسر ایران غلام او زیبد | |||||
نه نه قباد مخوان کیقباد خوانش از آنک | قباد چاوش روز سلام او زیبد | |||||
اتابک است ز بهر نشام گوهر ملک | ملک شهی که مجاهد نظام او زیبد | |||||
دوم نظام و سوم جعفر است لا ولله | که داغ ناصیهی هر دو نام او زیبد | |||||
فلک جنیبه کش اوست بلکه از سر قدر | جنیبهوار فلک در لگام او زیبد | |||||
حلی گردن خورشید و طوق جید اسد | ز عکس خنجر مریخ فام او زیبد | |||||
جهان به پرچم و طاس و رماح او نازد | کز این دو مادت نور و ظلام او زیبد | |||||
سوار همتش از عرش مرکبی دارد | که زیور شه انجم ستام او زیبد | |||||
فراخ بال کند عدل تنگ قافیه را | چنان که چرخ ردیف دوام او زیبد | |||||
بلند بال کند جود پست قامت را | چنان که عرش به بالای نام او زیبد | |||||
طراز خاصه ز اقبال عام او شاید | حصار عامه ز انعام عام او زیبد | |||||
اگر زمانه ز نام کرام حرز کند | مجاهد الدین حرز کرام او زیبد | |||||
هنوز عهد مقامات مهدی ار نرسید | امیر عادل قائم مقام او زیبد | |||||
کسی که درگه جنت مثال او بگذاشت | حمیم دوزخیان قوت کام او زیبد | |||||
نعامهای که به ترک هوای مرغان گفت | ز خبث آتش و آهن طعام او زیبد | |||||
به پای همت او هفت چرخ شش گام است | که فرق هشت جنان زیر گام او زیبد | |||||
روان حاتم طایی و جان معن یمن | زکات خواه سخای مدام او زیبد | |||||
مگر که بخل شبی بر کرم شبیخون کرد | چنان که از صفت ناتمام او زیبد | |||||
براند رای مجاهد سپاه بر سر بخل | بدان کمین که ز حزم تمام او زیبد | |||||
برید و بست سر بخل را به تیغ کرم | چنین غزا صفت انتقام او زیبد | |||||
زمانه حیدر اسلام خواندش پس ازین | که ذوالفقار ظفر در نیام او زیبد | |||||
هزار جان سکندر صفات خضر صفا | نثر چشمهی حیوان جام او زیبد | |||||
اگر تنم نه زبان موی میکند به ثناش | به جای موی سنان بر مسام او زیبد | |||||
به سعی اوست جهانگیر گشته سیف الدین | که پر نسر فلک بر سهام او زیبد | |||||
منم که گردن من وامدار خدمت اوست | که گردن ملکان زیر وام او زیبد | |||||
هزار فصل بدیع است و صد چو فضل ربیع | هزار مرغ چو من بو تمام او زیبد | |||||
ز خسروان جهان خود مجاهد الدین است | که مرغ همت ما صید دام او زیبد | |||||
ز صد هزار خلف یک خلف بود چو حسین | که نفس احمد بختی رام او زیبد | |||||
ز صد هزاران بختی یکی نجیب آید | که کتف احمد جای زمام او زیبد | |||||
عروس طبع بر او عقد بستم از سر عقل | بدان صداق که از اهتمام او زیبد | |||||
اگر به جود بها بر نهد عروس مرا | به قیمتی که فزاید خرام او زیبد | |||||
جهان پیر به ناکام و کام بندهی اوست | که بکر بخت جوان جفت کام او زیبد | |||||
جناب موصل ازو مکهی مبارک باد | که جملگی ممالک به کام او زیبد | |||||
اگرچه باز سپید است جان خاقانی | کبوتر حرم است احترام او زیبد |