خاقانی (قطعات)/ضمانش کرد به صد سال عمر و مهر نهاد
ظاهر
ضمانش کرد به صد سال عمر و مهر نهاد | قبالهدار ازل نامهی ضمانش را | |||||
به حکم هدیهی نوروزی آسمان هر سال | تبرک از شرف آوردی آستانش را | |||||
مگر که هرچه شرف داد پای پیش کشید | کنون بقای ابد هدیه داد جانش را | |||||
امام و سرور هر دو جهان که مفتی عقل | ز لوح محفوظ املا کند لسانش را | |||||
به سوزیان معانی کنی خرید و فروخت | که راس مال کمال است سوزیانش را | |||||
خرد به استفادهی او برگماشت وقت تمام | به انتجاع رود گوش من بیانش را | |||||
به چند وجه مرا هم پناه و هم پدر است | که حق پناه کند از فنا زمانش را | |||||
اگرچه پیشهی من نیست زیر تیشه شدن | به زیر تیشه شدم خامه و بنانش را | |||||
سپهر قدرا هرکس که بر کشیدهی توست | سپهر درنکشد خط خط امانش را | |||||
پس از چه بود که در من کمان کشید فلک | نرفته هیچ خدنگی خطا کمانش را | |||||
بدان قرابهی آویخته همی مانم | که در گلو ببرد موش ریسمانش را | |||||
اگر به غصهی خصمان فرو شود دل من | روا بود که نکاهد محل روانش را | |||||
که قدر مرد کم از پیل نیست کو چو بمرد | همان بها بود آن لحظه استخوانش را | |||||
سخن برای زبان در غلاف کام کنند | کجا برات نویسند نام و نانش را | |||||
حصار شهر به دست مخالفان بینی | چو تو رقاده نهی چشم پاسبانش را | |||||
اگرچه اسب سخن زیر ران خاقانی است | هنوز داغ به نام تو است رانش را | |||||
سر سعادت او عمر جاودانی باد | که سر جریده توئی نام جاودانش را |