خاقانی (قطعات)/شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است
ظاهر
شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است | فارغم از دولتی که نعمت و ناز است | |||||
خون ز رگ آرزو براندم و زین روی | رفت ز من آن تبی کز آتش آز است | |||||
بر قد همت قبای عزله بریدم | گرچه به بالای روزگار دراز است | |||||
تا کی جوئی طراز آستی من | نیست مرا آستین چه جای طراز است | |||||
دور فلک را به گرد من نرسد وهم | گرچه مهندس نهاد و شعوذه باز است | |||||
من به صفت کدخدای حجرهی رازم | شکل فلک چیست حلقهی در راز است | |||||
دهر نه جای من است بگذرم از وی | مسکن زاغان نه آشیانهی باز است | |||||
از تک و تازم ندامت است که آخر | نیستی است آنچه حاصل تک و تاز است | |||||
آقچهی زر گر هزار سال بماند | عاقبتش جای هم دهانه گاز است | |||||
خواه ظلم پاش خواه نور گزین پس | دیدهی خاقانی از زمانه فراز است | |||||
کار من آن به که این و آن نه طرازند | کانکه مرا آفرید کار طراز است |