پرش به محتوا

خاقانی (قطعات)/رفیقا شناسی که من ز اهل شروان

از ویکی‌نبشته
خاقانی (قطعات) از خاقانی
(رفیقا شناسی که من ز اهل شروان)
  رفیقا شناسی که من ز اهل شروان نه از بیم جان در شما می‌گریزم  
  خطایی نکردم به‌حمدالله آنجا که اینجا ز بیم خطا می‌گریزم  
  چه خوش گفت سالار موران که با جم نکردم بدی زو چرا می‌گریزم  
  ز بهر فراغت سفر می‌گزینم پی نزهت اندر فضا می‌گریزم  
  مرا زحمت صادر و وارد آنجا عنا می‌نمود از عنا می‌گریزم  
  قضا هم ز داغ فراق عزیزان دلم سوخت هم زان قضا می‌گریزم  
  دلی بودم از غم چو سیماب لرزان چو سیماب از آن جابه جا می‌گریزم  
  به تبریز هم پای‌بند عیالم از آن پای بند بلا می‌گریزم  
  ز تبریز چون سوی ارمن بیایم هم از ظلمتی در ضیا می‌گریزم  
  نه سیل است طوفان نوح است ویحک من از نوح طوفان سزا می‌گریزم  
  ز ارجیش ز انعام صدر ریاست ز فرط حیا بر ملا می‌گریزم  
  چو سیمرغ از آشیان سلیمان سوی کوه قاف از حیا می‌گریزم  
  همه الغریق الغریق است بانگم که من غرقه‌ام در شنا می‌گریزم  
  نمی‌خواستم رفت ز ارمن ولیکن ز طوفان بی‌منتها می‌گریزم  
  خجل سارم از بس نوا و نوالش کنون زان نوال و نوا می‌گریزم  
  به فریادم از بس عطای شگرفش علی‌الله زنان از عطا می‌گریزم  
  رئیسم ز سیل سخا کرد غرقه چو موران ز سیل سخا می‌گریزم