خاقانی (قطعات)/رفیقا شناسی که من ز اهل شروان
ظاهر
رفیقا شناسی که من ز اهل شروان | نه از بیم جان در شما میگریزم | |||||
خطایی نکردم بهحمدالله آنجا | که اینجا ز بیم خطا میگریزم | |||||
چه خوش گفت سالار موران که با جم | نکردم بدی زو چرا میگریزم | |||||
ز بهر فراغت سفر میگزینم | پی نزهت اندر فضا میگریزم | |||||
مرا زحمت صادر و وارد آنجا | عنا مینمود از عنا میگریزم | |||||
قضا هم ز داغ فراق عزیزان | دلم سوخت هم زان قضا میگریزم | |||||
دلی بودم از غم چو سیماب لرزان | چو سیماب از آن جابه جا میگریزم | |||||
به تبریز هم پایبند عیالم | از آن پای بند بلا میگریزم | |||||
ز تبریز چون سوی ارمن بیایم | هم از ظلمتی در ضیا میگریزم | |||||
نه سیل است طوفان نوح است ویحک | من از نوح طوفان سزا میگریزم | |||||
ز ارجیش ز انعام صدر ریاست | ز فرط حیا بر ملا میگریزم | |||||
چو سیمرغ از آشیان سلیمان | سوی کوه قاف از حیا میگریزم | |||||
همه الغریق الغریق است بانگم | که من غرقهام در شنا میگریزم | |||||
نمیخواستم رفت ز ارمن ولیکن | ز طوفان بیمنتها میگریزم | |||||
خجل سارم از بس نوا و نوالش | کنون زان نوال و نوا میگریزم | |||||
به فریادم از بس عطای شگرفش | علیالله زنان از عطا میگریزم | |||||
رئیسم ز سیل سخا کرد غرقه | چو موران ز سیل سخا میگریزم |