خاقانی (قطعات)/دوش آن زمان که چشمهی زراب آسمان
ظاهر
دوش آن زمان که چشمهی زراب آسمان | سیمابوار زین سوی چاه زمین گریخت | |||||
مه را گرفته دیدم گفتم ز تیغ میر | جرم فلک پس سپر آهنین گریخت | |||||
لرزان ستارگان ز حسام حسام دین | چون سگ گزیدهای که ز ماء معین گریخت | |||||
سیمرغ دولت از فزع دیو گوهران | در گوهر حسام سلیمان نگین گریخت | |||||
حرزی است کز قلادهی اهریمن خبیث | بگسست و در حمایل روح المین گریخت | |||||
ترسان عروس ملک چو دخت فراسیاب | در ظل پهلوان تهمتن مکین گریخت | |||||
طفلی است ماهروی که از مار حمیری | در ماه رایت پسر آبتین گریخت | |||||
شمشیر دین نگر که ز شمشیری اهرمن | همچون سروش مرگ ز صور پسین گریخت | |||||
خاقانی از تحکم شمشیر حادثات | اندر پناه همت شمشیر دین گریخت | |||||
پندار موری از فزع نیش سگ مگش | اندر مشبک مگس انگبین گریخت | |||||
یا عنکبوت غار ز آسیب پای پیل | اندر حریم کعبهی پیل آفرین گریخت | |||||
چون رنجه شد بپرسش من رنج شد ز تن | گفتی که جم درآمد و دیو لعین گریخت | |||||
از من گریخت حادثه ز اقبال او چنانک | علت ز باد عیسی گردون نشین گریخت |