خاقانی (قطعات)/دوات من ز برون جدول و درون دریاست
ظاهر
دوات من ز برون جدول و درون دریاست | نهنگ و آب سیاهش عجب بدان ماند | |||||
عمود صبح ندیدی سواد شام در او | دوات من به دو معنی بدان نشان ماند | |||||
رواست کو ید بیضای موسوی است دوات | که خامه نیز به ثعبان درفشان ماند | |||||
زبان خامهی جوشن در زره بر من | به دور باش سنان فعل و تیرسان ماند | |||||
چو خسروان گذرم بر مصاف نطق و دوات | از آن به خانهی زراد خسروان ماند | |||||
عنان جیحون در دست طبع خاقانی است | از آن جهت به سمرقند خضرخان ماند | |||||
دور دور بدی است خاقانی | هیچ بد فعل نیک ننماید | |||||
نیکی از بد مجوی و راضی باش | که ز نیکان تو را بدی ناید | |||||
مبر ای خواجه آب خاقانی | که زوال آب عمر تو ببرد | |||||
هرکه برگش دهد شکستن دل | بشکند شاخ عمر و بر نخورد | |||||
چون به نیکان کسی بد اندازد | بدش افتد چو نیک درنگرد | |||||
رگ چشم حیا کسی که برید | رگ جان بقاش اجل ببرد | |||||
بر عزیزان کسی که خواری کرد | زود گردد ذلیل و درگذرد | |||||
هرکه آرد به روی نیکان بد | هم نتیجهی بدیش پی سپرد | |||||
نامهی مصطفی درد پرویز | جامهی جان او پسر بدرد | |||||
ز رهنمون بدی نیک ترس خاقانی | که رهنمون چو بد آید رهت نمونه شود | |||||
اگرچه بد به حضور تو نیک فخر آرد | شعار فخر تو از عار باژ گونه شود | |||||
ز بد گهر همه نیک تو بد شود لیکن | به قول نیک تو فعل بدش نکو نشود | |||||
به رنگ خویش کنندت بدان نبینی آن | که زر به صحبت سیماب سیم گونه شود | |||||
وگر چنان که ز سیماب زر سپید شده است | ببین در آتش تا سرخ رو چونه شود |