خاقانی (قطعات)/در عجم کیست کو چو طفل عرب
ظاهر
در عجم کیست کو چو طفل عرب | طوق تو در گلو نمیدارد | |||||
همتت در جهان نمیگنجد | هفت دریا سبو نمیدارد | |||||
آفتابی است تیغ تو که غروب | جز به مغز عدو نمیدارد | |||||
آنکه فیض دو دست تو بشنید | چارجوی از دو سو نمیدارد | |||||
گو تیمم به خاک میکن از آنک | ز آب حیوان وضو نمیدارد | |||||
رای تو چون سپهر تو بر توست | رخنه در هیچ تو نمیدارد | |||||
کسری از شرم لعل خاتم تو | خاتم الا سرو نمیدارد | |||||
بینسیم رضایت روضهی عمر | سر نشو و نمو نمیدارد | |||||
بیقبول هوات قالب عقل | قبله از لات و هو نمیدارد | |||||
بخت سوی تو نامهای ننوشت | که رقم عبده نمیدارد | |||||
تو علی همتی و عالی تو | زیوری جز علو نمیدارد | |||||
کافرم کافر ار به خدمت تو | دل من آرزو نمیدارد | |||||
لیکن از روی طعنهی خسمان | آمدن هیچ رو نمیدارد | |||||
غصهها هست در دلم که زبان | زهرهی بازگو نمیدارد | |||||
خلفت را که چشم بد مرساد | حرمت من نکو نمیدارد | |||||
آب رویم ببرد بر سر زخم | زخمهی کین فرو نمیدارد | |||||
روی جرم نکرده را کرمش | در نقاب عفو نمیدارد | |||||
جامهی جاه من درید چنانک | دل امید رفو نمیدارد | |||||
حرمت بیست ساله خدمت من | تو نگهدار کو نمیدارد |