خاقانی (قطعات)/خسروا خاقانی عذرا سخن هندوی توست
ظاهر
خسروا خاقانی عذرا سخن هندوی توست | هندوئی را ترک عذرا دادی احسنت ای ملک | |||||
او غلام داغ بر رخ عنبر درگاه توست | عنبری را در دریا دادی احسنت ای ملک | |||||
خادمش گردند خاتونان خرگاه فلک | تا ورا خاتون یغمادادی احسنت ای ملک | |||||
برقراخان شب و آقسنقر روز از شرف | در طغان شاهیش طغرا دادی احسنت ای ملک | |||||
روی در دریای دولت، پشت بر کوه بقا | کز جوار حضرتش جا دادی احسنت ای ملک | |||||
برگرفتی آب از خاک سیه خورشیدوار | راوقش کردی و بالا دادی احسنت ای ملک | |||||
چون ز دار الظلم شروان ناتوانش یافتی | شربت عدلش مصفا دادی احسنت ای ملک | |||||
چون غریبش یافتی چون عقل و چون عقل از جهان | خانهی بالاش ماوی دادی احسنت ای ملک | |||||
ساختی کاخ سلیمان جای بانوی سبا | پس به دست مرغ گویا دادی احسنت ای ملک | |||||
مرغ را دیدی که عنقا مهر و زال اندیشه بود | خانهی رستم به عنقا دادی احسنت ای ملک | |||||
بهمن اسفندیاری کاخ رستم سیستان | سیستان را بهمنآسا دادی احسنت ای ملک | |||||
خانه چون خلد است و من چون آدمم زیرا مرا | حور گندمگون حسنا دادی احسنت ای ملک | |||||
نایب یزدان توئی امروز و چون یزدان مرا | خلد بخشیدی و حورا دادی احسنت ای ملک | |||||
همه درگاه خسروان دریاست | یک صدف نی و صد هزار نهنگ | |||||
کشتی آرزو درین دریا | نفکند هیچ صاحب فرهنگ | |||||
یک گهر ندهد و به جان ستدن | هر زمان باشدش هزار آهنگ | |||||
در پناه خرد نشین که خرد | گردن آز راست پالاهنگ | |||||
تو و گنجی، مه صدر و مه ایوان | تو و نانی، مه میر و مه سرهنگ |