خاقانی (قطعات)/خاقانیا ز دل سبکی سر گران مباش
ظاهر
خاقانیا ز دل سبکی سر گران مباش | کو هر که زادهی سخن توست خصم توست | |||||
گرچه دلت شکست ز مشتی شکسته نام | بر خویشتن شکسته دلی چون کنی درست | |||||
چون منصفی نیابی چه معرفت چه جهل | چون زال زر نبینی چه سیستان چه بست | |||||
مسعود سعد نه سوی تو شاعری است فحل | کاندر سخنش گنج روان یافت هر که جست | |||||
بر طرز عنصری رود و خصم عنصری است | کاندر قصیدههاش زند طعنههای چست | |||||
آتش ز آهن آمد و زو گشت آهن آب | آهن ز خاره زاد و از او گشت خاره سست | |||||
فرزند عاق ریش پدر گیرد ابتدا | فحل نبهره دست به مادر برد نخست | |||||
حیف است این ز گردش ایام چاره نیست | کاین ناخنه به دیدهی ایام ما برست |