پرش به محتوا

خاقانی (قطعات)/با دلم چشم از نهان می‌گفت کز مرگ عماد

از ویکی‌نبشته
خاقانی (قطعات) از خاقانی
(با دلم چشم از نهان می‌گفت کز مرگ عماد)
  با دلم چشم از نهان می‌گفت کز مرگ عماد تا کی آب چشم پالایی که بردی آب چشم  
  از ره گوش آمدت بر راه چشم این حادثه گوش را بربند آخر، چند بندی خواب چشم  
  دل به خاکش خورد سوگندان که ننشینم ز پای تا سر خاکش نیندایم هم از خوناب چشم  
  چشم در خاکش بمالم تا شود سیماب ریز گوش را یک سر بین بارم هم از سیماب چشم  
  چون نگردد چشم من روشن به دیدار عماد از سرشک شور حسرت برده باشد آب چشم