خاقانی (قطعات)/ای خواجه حساب عمر برگیر
ظاهر
ای خواجه حساب عمر برگیر | زین خط دو رنگ شام و شبگیر | |||||
جز خط مزور شب و روز | حاصل چه ازین سرای تزویر | |||||
خوانی است جهان و زهر، لقمه | خوابی است حیات و مرگ، تعبیر | |||||
خاقانی از انده رشیدت | تا کی بود اشک و نوحه بر خیر | |||||
کاین نوحهی نوح و اشک داود | در یوسف تو نکرد تاثیر | |||||
جانی ز تو بستدند و دادند | فرزند تو را به گاه تصویر | |||||
فرزند که از تو بستد ایام | این جان به تو باز داد تقدیر | |||||
او زود شد و تو دیر ماندی | این سود بدان زیان همی گیر | |||||
خاقانیا به تقویت دوست دل مبند | وز غصهی نکایت دشمن جگر مخور | |||||
چون شد تو را یقین که بد و نیک ز ایزد است | بر کس گمان به دوستی و دشمنی مبر | |||||
ای مرد دوستان چه و از دشمنان چه باک | آنجا که حق به عین قبولت کند نظر | |||||
بر هیچ دوست تکیه مزن کو به عاقبت | دشمن نماید و نبرد دوستی بسر | |||||
وز هیچ دشمنی مشکن کو از آن قدم | هم باز گردد و شود از دوست دوستتر | |||||
گر دوست از غرور هنر بیندت نه عیب | دشمن به عیب کردنت افزون کند هنر | |||||
ترسی ز طعن دشمن و گردی بلند نام | بینی غرور دوست، شوی پست و مختصر | |||||
آن طعن دشمن است تو را دوستی عظیم | کو نردبان توست به بام کمال بر | |||||
پس دوست دشمن است به انصاف بازبین | پس دشمن است دوست به تحقیق درنگر | |||||
با هرکه دوستی کنی از دل مکن غلو | با هرکه دشمنی کنی از جان مکن خطر | |||||
که آن دوستی و دشمنی کاین چنین بود | از عادت یهود و نصاری دهد خبر | |||||
کز دوستی مسیح نصاری است در سعیر | وز دشمنی مسیح یهودی است در سقر | |||||
گرچه مسیح را حذر است از دم یهود | از گفتهی نصاری هم میکند حذر | |||||
طعن حرام زادگی ارچه بد است بد | اما حجالت دم ابناللهی بتر | |||||
گر عقلت این سخن نپذیرد که گفتهام | آن عقل را نتیجهی دیوانگی شمر | |||||
عیسی دورانم و این کور شد دجال من | قدر عیسی کی نهد دجال ناموزون کور | |||||
بر سر راهم چو بازآیم ز اقلیم عراق | هم بسوزم هم بریزم جان کور و خون کور | |||||
گر کهان مه شدند خاقانی | تو در ایشان به مهتر منگر | |||||
کهتری را که مهتری باشد | هم بدان چشم کهتری منگر | |||||
خرد شاخی که شد درخت بزرگ | در بزرگیش سرسری منگر | |||||
هر ذلیلی که حق عزیز کند | در عزیزیش منکری نگر | |||||
گاو را چون خدا به بانگ آورد | عمل دست سامری منگر | |||||
عذر داری بنال خاقانی | کاهل کم داری آشنا کمتر | |||||
دشمنانت ز خاک بیشترند | دوستانت ز کیمیا کمتر | |||||
علوی دوست باش خاقانی | کز عشیرت علی است فاضلتر | |||||
هرکه بد بینی از نژاد علی | نیکتر دان ز خلق و عادلتر | |||||
بدشان بهتراز همه نیکان | نیکشان از فرشته کاملتر |