خاقانی (قطعات)/این گربه چشمک این سگک غوری غرک
ظاهر
این گربه چشمک این سگک غوری غرک | سگسارک مخنثک و زشت کافرک | |||||
با من پلنگ سارک و روباه طبعک است | این خوک گردنک سگک دمنه گوهرک | |||||
بوده سگ رمنده و اکنون به بخت من | شیرک شده است و گرگک و از هر دو بدترک | |||||
خنبک زند چو بوزنه، جنبک زند چو خرس | این بوزنینه ریشک پهنانه منظرک | |||||
خرگوشک است خنثی زن و مرد در دو وقت | هم حیض و هم زناش، گهی ماده گه نرک | |||||
این پشم سگ که ... سگش خوانم از صفت | چو ... سگ برهنگک و سرخ پیکرک | |||||
چون یوزک قمی جهد از دم آهوان | با دوستان رود گفتار در برک | |||||
گرد غزالکان و گوزنان بزم شاه | فحلی کند چو گور خرک گرد مادرک | |||||
گر دست و پاش چون سگک کهف بشکنی | هم برنگردد از دمشان این سبک سرک | |||||
بینام هم کنونش چو بید سترک خصی | این بد گهر شکالک و توسن رگ استرک | |||||
خاقانیا گله مکن او از سگان کیست | خود صیدکی کند سگک استخوان خورک | |||||
سگ عفعفک کند چو بدو نانکی دهی | دم لابگک کند بنشیند پس درک | |||||
میزان حکمتی و تو را بر دل است زخم | زین شوله فعل عقربک شوم نشترک | |||||
هم شوله بود کو پس شوال زخم زد | بر تارک مبارک پور طغان یزک |