خاقانی (قطعات)/از بدان نیک ترس خاقانی
ظاهر
از بدان نیک ترس خاقانی | تا دل و دین تو تبه نکنند | |||||
با خدا اعتقاد پاکان دار | تا پلیدانت خاک ره نکنند | |||||
بر تن دین مدار خال سپید | تا خط عمر تو سیه نکنند | |||||
مشکن از طعن ناکسان که سگان | جز شناعت به روی مه نکنند | |||||
بده انصاف خود که دینداران | جز بر انصاف تکیهگه نکنند | |||||
به گناهی ز مخلصان مازار | کاهل اخلاص خود گنه نکنند | |||||
دوستانت خواص به، که عوام | یاد مهر تو مه به مه نکنند | |||||
ماه نو را چه نقص اگر گبران | ماه نو بنگرند و خه نکنند | |||||
گر چو جمشید جمع خاصان را | اره بر سر برانی اه نکنند | |||||
غمز کاره مباش چو خورشید | تات چون سایه وقف چه نکنند | |||||
شوخ روئی مکن که پاک دلان | گه کنند احتمال و گه نکنند | |||||
بیش چون نقره بوی دار مباش | تات چون زر اسیر گه نکنند | |||||
باش یک دل که هرکه یک دل نیست | درجهاش را ز یک به ده نکنند | |||||
از دو دل دم مزن که در یک ملک | خطبهی شهر بر دو شه نکنند | |||||
سر میفراز تا کله داران | سرت بیمغز چون کله نکنند | |||||
به غرض دوستی مکن که خواص | درس والتین پی شره نکنند | |||||
با مهان آب زیر کاه مباش | تات بیآب تر ز که نکنند | |||||
پس نشین از صدور کز کشتی | جز پسین جای پیشگه نکنند | |||||
چون کنی دوستی دلیر درآی | که جبا را سر سپه نکنند | |||||
از خسان همت کسان مطلب | که رخ و فیل کار شه نکنند | |||||
با سران گوش راست گیر به دست | تا به چشم کژت نگه نکنند |