خاقانی (قصاید)/نافهی آهو شده است ناف زمین از صبا
ظاهر
نافهی آهو شده است ناف زمین از صبا | عقد دو پیکر شده است پیکر باغ از هوا | |||||
روح روان است آب بیعمل امتحان | زر خلاص است خاک بیاثر کیمیا | |||||
شاخ شکوفه فشان سنقر کانند خرد | هر نفسی بال و پر ریختهشان از قضا | |||||
دفتر گل را فلک کرد به شنگرف رنگ | زرین شیرازه زد هر ورقی را جدا | |||||
بر قد لاله قمر دوخت قباهای رش | خشتک نفطی نهاد بر سر چینی قبا | |||||
دوش نسیم سحر بر در من حلقه زد | گفتم هان کیست؟ گفت : قاصدیم آشنا | |||||
جان مرا هدیه کرد بوی سر زلف یار | از نفحات ربیع در حرکات صبا | |||||
گفتم ز اسرار باغ هیچ شنیدی بگوی | گفت دل بلبل است در کف گل مبتلا | |||||
گفتم کامروز کیست تازه سخن در جهان | گفت که خاقانی است بلبل باغ ثنا | |||||
مادح شیخ امام، عالم عامل که هست | ناصر دین خدای مفتخر اولیا |