خاقانی (قصاید)/فلک کژروتر است از خط ترسا
ظاهر
فلک کژروتر است از خط ترسا | مرا دارد مسلسل راهب آسا | |||||
نه روح الله در این دیر است چون شد | چنین دجال فعل این دیر مینا | |||||
تنم چون رشتهی مریم دوتا است | دلم چون سوزن عیساست یکتا | |||||
من اینجا پایبند رشته ماندم | چو عیسی پایبند سوزن آنجا | |||||
چرا سوزن چنین دجال چشم است | که اندر جیب عیسی یافت ماوا | |||||
لباس راهبان پوشیده روزم | چو راهب زان برآرم هر شب آوا | |||||
به صور صبح گاهی برشکافم | صلیب روزن این بام خضرا | |||||
شده است از آه دریا جوشش من | تیمم گاه عیسی قعر دریا | |||||
به من نامشفقند آباء علوی | چو عیسی زان ابا کردم ز آبا | |||||
مرا از اختر دانش چه حاصل | که من تاریک او رخشنده اجزا | |||||
چه راحت مرغ عیسی را ز عیسی | که همسایه است با خورشید عذرا | |||||
گر آن کیخسرو ایران و تور است | چرا بیژن شد اندر چاه یلدا | |||||
چرا عیسی طبیب مرغ خود نیست | که اکمه را تواند کرد بینا | |||||
نتیجه دختر طبعم چو عیسی است | که بر پاکی مادر هست گویا | |||||
سخن بر بکر طبع من گواه است | چو بر اعجاز مریم نخل خرما | |||||
چو من ناورد پانصد سال هجرت | دروغی نیست ها برهان من ها | |||||
برآرم زاین دل چون خان زنبور | چو زنبوران خون آلوده غوغا | |||||
زبان روغنینم زآتش آه | بسوزد چون دل قندیل ترسا | |||||
چو قندیلم برآویزند و سوزند | سه زنجیرم نهادستند اعدا | |||||
چو مریم سرفکنده، ریزم از طعن | سرشکی چون دم عیسی مصفی | |||||
چنان استادهام پیش و پس طعن | که استاده است الفهای اطعنا | |||||
مرا زانصاف یاران نیست یاری | تظلم کردنم زان نیست یارا | |||||
علی الله از بد دوران علی الله | تبرا از خدا دوران تبرا | |||||
نه از عباسیان خواهم معونت | نه بر سلجوقیان دارم تولا | |||||
چو داد من نخواهد داد این دور | مرا چه ارسلان سلطان چه بغرا | |||||
چو یوسف نیست کز قحطم رهاند | مرا چه ابنیامین چه یهودا | |||||
مرا اسلامیان چون داد ندهند | شوم برگردم از اسلام حاشا | |||||
پس از تحصیل دین از هفت مردان | پس از تاویل وحی از هفت قرا | |||||
پس از الحمد و الرحمن والکهف | پس از یاسین و طاسین میم و طاها | |||||
پس از میقات حج و طوف کعبه | جمار و سعی و لبیک و مصلی | |||||
پس از چندین چله در عهد سی سال | شوم پنجاهه گیرم آشکارا | |||||
مرا مشتی یهودی فعل، خصمند | چو عیسی ترسم از طعن مفاجا | |||||
چه فرمایی که از ظلم یهودی | گریزم بر در دیر سکوبا | |||||
چه گوئی کستان کفر جویم | نجویم در ره دین صدر والا | |||||
در ابخازیان اینک گشاده | حریم رومیان آنک مهیا | |||||
بگردانم ز بیت الله قبله | به بیت المقدس و محراب اقصی | |||||
مرا از بعد پنجه ساله اسلام | نزیبد چون صلیبی بند بر پا | |||||
روم ناقوس بوسم زین تحکم | شوم زنار بندم زین تعدا | |||||
کنم تفسیر سریانی ز انجیل | بخوانم از خط عبری معما | |||||
من و ناجرمکی و دیر مخران | در بقراطیانم جا و ملجا | |||||
مرا بینند اندر کنج غاری | شده مولو زن و پوشیده چوخا | |||||
به جای صدرهی خارا چو بطریق | پلاسی پوشم اندر سنگ خارا | |||||
چو آن عود الصلیب اندر بر طفل | صلیب آویزم اندر حلق عمدا | |||||
وگر حرمت ندارندم به ابخاز | کنم زآنجا به راه روم مبدا | |||||
دبیرستان نهم در هیکل روم | کنم آئین مطران را مطرا | |||||
بدل سازم به زنار و به برنس | ردا و طیلسان چون پور سقا | |||||
کنم در پیش طرسیقوس اعظم | ز روح القدس و ابن و اب مجارا | |||||
به یک لفظ آن سه خوان را از چه شک | به صحرای یقین آرم همانا | |||||
مرا اسقف محققتر شناسد | ز یعقوب و ز نسطور و ز ملکا | |||||
گشایم راز لاهوت از تفرد | نمایم ساز ناسوت از هیولا | |||||
کشیشان را کشش بینی و کوشش | به تعلیم چو من قسیس دانا | |||||
مرا خوانند بطلمیوس ثانی | مرا دانند فیلاقوس والا | |||||
فرستم نسخهی ثالث ثلاثه | سوی بغداد در سوق الثلاثا | |||||
به قسطنطین برند از نوک کلکم | حنوط و غالیه موتی و احیا | |||||
به دست آرم عصای دست موسی | بسازم زان عصا شکل چلیپا | |||||
ز سرگین خر عیسی ببندم | رعاف جاثلیق ناتوانا | |||||
ز افسار خرش افسر فرستم | به خانان سمرقند و بخارا | |||||
سم آن خر به اشک چشم و چهره | بگیرم در زر و یاقوت حمرا | |||||
سه اقنوم و سه قرقف را به برهان | بگویم مختصر شرح موفا | |||||
چه بود آن نفخ روح و غسل و روزه | که مریم عور بود و روح تنها | |||||
هنوز آن مهر بر درج رحم داشت | که جان افروز گوهر گشت پیدا | |||||
چه بود آن نطق عیسی وقت میلاد | چه بود آن صوم مریم وقت اصغا | |||||
چگونه ساخت از گل مرغ عیسی | چگونه کرد شخص عازر احیا | |||||
چه معنی گفت عیسی بر سر دار | که آهنگ پدر دارم به بالا | |||||
وگر قیصر سکالد راز زردشت | کنم زنده رسوم زند و استا | |||||
بگویم کان چه زند است و چه آتش | کز او پازند و زند آمد مسما | |||||
چه اخگر ماند از آن آتش که وقتی | خلیل الله در آن افتاد دروا | |||||
به قسطاسی بسنجم راز موبد | که جوسنگش بود قسطای لوقا | |||||
چرا پیچد مگس دستار فوطه | چرا پوشد ملخ رانین دیبا | |||||
به نام قیصران سازم تصانیف | به از ارتنک چین و تنگلوشا | |||||
بس ای خاقانی از سودای فاسد | که شیطان میکند تلقین سودا | |||||
رفیق دون چه اندیشد به عیسی؟ | وزیر بد چه آموزد به دارا؟ | |||||
مگو این کفر و ایمان تازه گردان | بگو استغفر الله زین تمنا | |||||
فقل و اشهد بانالله واحد | تعالی عن مقولاتی تعالی | |||||
چه باید رفت تا روم از سر ذل | عظیم الروم عز الدوله اینجا | |||||
یمین عیسی و فخر الحواری | امین مریم و کهف النصاری | |||||
مسیحا خصلتا قیصر نژادا | تورا سوگند خواهم داد حقا | |||||
به روح القدس و نفخ روح و مریم | به انجیل و حواری و مسیحا | |||||
به مهد راستین و حامل بکر | به دست و آستین باد مجرا | |||||
به بیت المقدس و اقصی و صخره | به تقدیسات انصار و شلیخا | |||||
به ناقوس و به زنار و به قندیل | به یوحنا و شماس و بحیرا | |||||
به خمسین و به دنح و لیلة الفطر | به عیدالهیکل و صوم العذارا | |||||
به پاکی مریم از تزویج یوسف | به دوری عیسی از پیوند عیشا | |||||
به بیخ و شاخ و برگ آن درختی | که آمد میوهش از روح معلا | |||||
به ماه تیر کانگه بود نیسان | به نخل پیر کانجا گشت برنا | |||||
به بانگ و زاری مولو زن از دیر | به بند آهن اسقف بر اعضا | |||||
به تثلیث بروج و ماه و انجم | به تربیع و به تسدیس ثلاثا | |||||
ز تثلیثی کجا سعد فلک راست | به تربیع صلیبت باد پروا | |||||
که بهر دیدن بیتالمقدس | مرا فرمان بخواه از شاه دنیا | |||||
ز خط استوا و خط محور | فلک را تا صلیب آید هویدا | |||||
سزد گر عیسی اندر دیر هرقل | کند تسبیح از این ابیات غرا |