پرش به محتوا

خاقانی (قصاید)/دوش چون خورشید را مصروع خاور ساختند

از ویکی‌نبشته
خاقانی (قصاید) از خاقانی
(دوش چون خورشید را مصروع خاور ساختند)
  دوش چون خورشید را مصروع خاور ساختند ماه نورا چون حمایل چفته پیکر ساختند  
  قرص خور مصروع از آن شد کز حمایل باز ماند کن حمایل هم برای قرصه‌ی خور ساختند  
  گوشه‌ی جام شکسته سوی خاور شد پدید یک جهان نظاره کن کن جام از چه گوهر ساختند  
  محتسب گودی به ماه روزه جام می شکست کن شکسته جام را رسوای خاور ساختند  
  یا شبانگه فصد کردند اختران تب زده کسمان طشت و شفق خون، ماه نشتر ساختند  
  چرخ جادو پیشه چون زرین قواه کرد گم دامن کحلیش را چینی مقور ساختند  
  در زیان چرخ را گودئی که سهو افتاده بود کن زه سیمین بر آن دامن نه در خور ساختند  
  ماه نو چون حلقه‌ی ابریشم و شب موی چنگ موی و ابریشم بهمچون عود و شکر ساختند  
  مهر چون در خوشه یک مه ساخت خرمن روشنان ماه را صاع زر شاه مظفر ساختند  
  نیمه‌ی قندیل عیسی بود یا محراب روح تا مثال طوق اسب شاه صفدر ساختند  
  دوش چون من ماه نو دیدم به روی تخت شاه از ریاض خاطرم این قطعه نوبر ساختند