خاقانی (قصاید)/دوش چون خورشید را مصروع خاور ساختند
ظاهر
دوش چون خورشید را مصروع خاور ساختند | ماه نورا چون حمایل چفته پیکر ساختند | |||||
قرص خور مصروع از آن شد کز حمایل باز ماند | کن حمایل هم برای قرصهی خور ساختند | |||||
گوشهی جام شکسته سوی خاور شد پدید | یک جهان نظاره کن کن جام از چه گوهر ساختند | |||||
محتسب گودی به ماه روزه جام می شکست | کن شکسته جام را رسوای خاور ساختند | |||||
یا شبانگه فصد کردند اختران تب زده | کسمان طشت و شفق خون، ماه نشتر ساختند | |||||
چرخ جادو پیشه چون زرین قواه کرد گم | دامن کحلیش را چینی مقور ساختند | |||||
در زیان چرخ را گودئی که سهو افتاده بود | کن زه سیمین بر آن دامن نه در خور ساختند | |||||
ماه نو چون حلقهی ابریشم و شب موی چنگ | موی و ابریشم بهمچون عود و شکر ساختند | |||||
مهر چون در خوشه یک مه ساخت خرمن روشنان | ماه را صاع زر شاه مظفر ساختند | |||||
نیمهی قندیل عیسی بود یا محراب روح | تا مثال طوق اسب شاه صفدر ساختند | |||||
دوش چون من ماه نو دیدم به روی تخت شاه | از ریاض خاطرم این قطعه نوبر ساختند |