خاقانی (قصاید)/دل ز راحت نشان نخواهد داد
ظاهر
دل ز راحت نشان نخواهد داد | غم خلاصی به جان نخواهد داد | |||||
غمگساران فرو شدند افسوس | کز عدم کس نشان نخواهد داد | |||||
آسمان را گسسته شد زنجیر | داد فریاد خوان خواهد داد | |||||
بر زمین صد هزار خونریز است | یک دیت آسمان نخواهد داد | |||||
زین دو نان سپید و زرد فلک | فلکت ساز خوان نخواهد داد | |||||
دیگ سودا مپز به کاسهی سر | کاین سیه کاسه نان نخواهد داد | |||||
سرو آزاد را جهان دو رنگ | رنگ مدهامتان نخواهد داد | |||||
تا عروس یقین نبندی عقد | دل طلاق گمان نخواهد داد | |||||
گیتی اهل وفا نخواهد شد | شوره آب روان نخواهد داد | |||||
از زمانه بترس خاقانی | که زمانه زمان نخواهد داد | |||||
دیو خوئی است کو به دست بشر | هیچ حرز امان نخواهد داد | |||||
گنج خانه است جان خاقانی | دل به خاقان و خان نخواهد داد | |||||
چون به خرسندی این مکانت یافت | خواجگان را مکان نخواهد داد | |||||
آبرو از برای نان حرام | به تکین و طغان نخواهد داد | |||||
آبروی است کیمیای بزرگ | کیمیا رایگان نخواهد داد | |||||
گنج اول زمان نداد به کس | آخر آخر همان نخواهد داد | |||||
عمر یک هفته ملک شش روزه است | در بهای جهان نخواهد داد | |||||
سرمهی دین ورا عروس ختن | عرس بر قیروان نخواهد داد | |||||
خسر پست را سوار خرد | بدل جیشران نخواهد داد | |||||
دهر بیحضرت بهاء الدین | آسمان را توان نخواهد داد | |||||
آسمان بیمعین احمد او | اخرتان را قران نخواهد داد |