خاقانی (قصاید)/خورشید کسری تاج بین ایوان نو پرداخته
ظاهر
خورشید کسری تاج بین ایوان نو پرداخته | یک اسبه بر گوی فلک میدان نو پرداخته | |||||
عیسی کده خرگاه او وز دلو یوسف چاه او | در حوت یونس گاه او برسان نوپرداخته | |||||
این علت جان بین همی، علتزدای عالمی | سرسام وی را هردمی درمان نو پرداخته | |||||
ابر از هوا بر گل چکان ماند به زنگی دایگان | در کام رومی بچگان پستان نو پرداخته | |||||
برده به چارم منظره، مهره برون از ششدره | نزل جهان را از بره، صد خوان نو پرداخته | |||||
هان شاخ دولت بنگرش کامسال نیک آمد برش | چون باربد مرغ از برش دستان نو پرداخته | |||||
شاه فلک بر گاه نو داده جهان را جاه نو | چون حصن دین را شاه نو بنیان نو پرداخته | |||||
هان النثار ای قوم هان جان مژده خواهید از مهان | کاینک سر شروانشهان ایوان نو پرداخته | |||||
بنموده اخترتان هنر، بخشیده افسرتان ظفر | اقبال خسروتان ز فر، کیهان نو پرداخته | |||||
خسرو جلال الدین سزد دارای شروان این سزد | بزمش سپهر آئین سزد دوران نو پرداخته | |||||
قصرش گلستان ارم، صدرش دبستان کرم | در هر شبستان از نعم بستان نو پرداخته | |||||
ایوانش را کز کعبه بیش، احسانش زمزم رانده پیش | از بوقبیس حلم خویش ارکان نو پرداخته | |||||
محراب خضر ایوان او، به ز آب حیوان خان او | در هر شکارستان او، حیوان نو پرداخته | |||||
فراش صدرش هر شهی، بهر چنین میدانگهی | چرخ از مه نو هر مهی چوگان نو پرداخته | |||||
گردون چو طاقی از برش، بسته نطاقی بر درش | در هر رواقی از زرش، برهان نو پرداخته | |||||
هر خاک پایش قبلهای، هر آبدستش دجلهای | هر بذل او در بذلهای، صد کان نو پرداخته | |||||
اشکال دولت کرده حل، بر تیرش از روی محل | این سبز پنگان از زحل، پیکان نو پرداخته | |||||
کلکش ابد را قهرمان بهر دواتش هر زمان | هست از فم الحوت آسمان دندان نو پرداخته | |||||
چون از لعاب شیر نر، دندان گاو است آبخور | تیغش بر اعدا از سقر، زندان نو پرداخته | |||||
باد از بقا حصن تنش، وز گرز البرز افکنش | بر حصن جان دشمنش، غضبان نو پرداخته | |||||
حکمش ولیعهد قدر، پیکانش سلطان ظفر | تیرش ز طغرای هنر فرمان نو پرداخته | |||||
تریاق عدلش هر دمی اکسیر جان عالمی | خاقانی از مدحش همی دیوان نو پرداخته |