خاقانی (قصاید)/جان سگ دارم به سختی ورنه سگجان بودمی
ظاهر
جان سگ دارم به سختی ورنه سگجان بودمی | از فغان زار چون سگ هم فرو ناسودمی | |||||
ورنه جانم آهنین بودی به آه آتشین | دیده چون پالونهی آهن فرو پالودمی | |||||
آه جان فرسا اگر در سینه نشکستی مرا | اینکه جان فرسودم از آه، آسمان فرسودمی | |||||
غرقهام در خون و خون چون خشک شد گردد سیاه | خود سیه پوشم که دیدی؟ گرنه خون آلودمی | |||||
کوه غم بر جانم و گردون نبخشاید مرا | کاین غم ار بر کوه بودی من بر او بخشودمی | |||||
یوسفانم بستهی چاه زمیناند ار نه من | چشمههای خون ز رگهای زمین بگشودمی | |||||
گوش من بایستی از سیماب چشم انباشته | تا فراق نازنینان را خبر نشنودمی | |||||
کاشکی خاقانی آسایش گرفتی ز اشک خون | تا زجان کم کردمی در اشک خون افزودمی | |||||
روی من کاهی است خاکین کاش از خون گل شدی | تا به خون دل سر خاک وحید اندودمی | |||||
آن زمان کو جان همی داد ار من آنجا بودمی | جان ستانش را به صور آه جان بربودمی | |||||
پای در گل چون گل پای آب غم پذرفتمی | خاک بر سر ، بر سر خاک اشک خون پالودمی | |||||
گر فدای او برفتم من، چرا جانم نرفت | تا اگر زان بر زیان بودم ازین برسودمی | |||||
دیده را از سیل خون افکنده می در ناخنه | بس به ناخن رخ چو زر ناخنی بخشودمی | |||||
مویه گر بنشاندمی بر خاک و خود بنشستمی | دست و کلکش را به لفظ مادحان بستودمی | |||||
اول از خوناب دل رنگین ازارش بستمی | بعد از آن از زعفران رخ حنوطش سودمی | |||||
گر رسیدی دست، غسلش ز آب حیوان دادمی | بل که چون اسکندرش تابوت زر فرمودمی | |||||
آنچه مادر بر سر تابوت اسکندر نکرد | من به زاری بر سر تابوت او بنمودمی | |||||
یا چو شیرین کو به زهر تلخ بر تابوت شاه | جان شیرین داد، من جان دادمی و آسودمی | |||||
هر شبی بر خاکش از خون دانهی دل کشتمی | هر سحر خون سیاوشان ازو بدرودمی | |||||
واپسین دیدارش از من رفت و جانم بر اثر | گر برفتی در وداعش من ز جان خشنودمی | |||||
من غلامی داغ بر رخ بودمش عنبر به نام | ور به معنی بودمی عنبر حنوطش بودمی | |||||
چون بدین زودی کفن میبافت او را دست چرخ | کاشکی در بافتن، من تار او را پودمی | |||||
گیرم آن فرزانه مرد، آخر خیالش هم نمرد | هم خیالش دیدمی در خواب اگر بغنودمی | |||||
نینی آن فرزانه را داغ فراقم کشت و بس | گر به عالم داد بودی من به خون ماخوذمی | |||||
شد ز من بدرود گر بختیم بودی پیش از آنک | او ز من بدرود رفتی من ز جان بدرودمی | |||||
گر دلم دادی که شروان بیجمالش دیدمی | راه صد فرسنگ را زین سر بسر پیمودمی | |||||
جانم ار در نیم تیمار فراقش نیستی | آخر از جان یتیمانش غمی بزدودمی | |||||
گفتی ای باز سپید از دود دل چون میرهی | کاش ار باز سپیدم بیسیاهی دودمی |