خاقانی (قصاید)/تشنهی دل به آب مینرسد
ظاهر
تشنهی دل به آب مینرسد | دیده جز بر سراب مینرسد | |||||
قصهی درد من رسید به تو | چون بخوانی جواب مینرسد | |||||
روی چون آب کردهام پر چین | کز تو رویم به آب مینرسد | |||||
نرسم در خیال تو چه عجب | که مگس در عقاب مینرسد | |||||
کی وصالت رسد به بیداری | که خیالت به خواب مینرسد | |||||
نرسد بوی راحتی به دلم | ور رسد جز عذاب مینرسد | |||||
دوست را دشمنی و دشمن دوست | جز مرا این عقاب مینرسد | |||||
دل و عمرم خراب گشت و ز تو | عوض یک خراب مینرسد | |||||
برسد گوئی از پس وعده | آن خود از هیچ باب مینرسد | |||||
برسد میوهای است در باغت | که به هیچ آفتاب مینرسد | |||||
از لب نوش تو به خاقانی | قسم جز زهر ناب مینرسد |