خاقانی (قصاید)/ای نایب عیسی از دو مرجان
ظاهر
ای نایب عیسی از دو مرجان | وی کرده ز آتش آب حیوان | |||||
ای زهر تو دستگیر تریاق | وی درد تو پایمرد درمان | |||||
از جام تو صاف نوشتر، تیغ | در دام تو صید خوارتر جان | |||||
جزع تو به غمزه برده جانها | لعل تو به بوسه داده تاوان | |||||
وصل تو به زیر پر سیمرغ | پرورده به سایهی سلیمان | |||||
در عین قبول تو خرد را | یک رنگ نموده کفر و ایمان | |||||
از جور تو در میان عشاق | برخاسته صورت گریبان | |||||
گر فتنه نبایدت که خیزد | طیره منشین و طره مفشان | |||||
خاقانی را به کوی عشقت | کاری است برون ز وصل و هجران | |||||
راهی است ورا به کعبهی مجد | بیزحمت ناقه و بیابان | |||||
ختم فضلا موفق الدین | مقصود قران و صدر اقران | |||||
عبد الغفار کسمان را | در ساحت قدر اوست جولان | |||||
صدری که ز آفرینش او | مستوجب آفرین شد ارکان | |||||
از بخت جوان او کنم یاد | چون دستن کشم به پیر دهقان |