خاقانی (قصاید)/ایام خط فتنه به فرق جهان کشید
ظاهر
ایام خط فتنه به فرق جهان کشید | لنتفلحوا به ناصیهی انس و جان کشید | |||||
دلها به نیل رنگرزان درکشید از آنک | غم داغ گازرانه بر اهل جهان کشید | |||||
بر بوی یک نفس که همه ناتوانی است | ای مه چه گویی این همه محنت توان کشید | |||||
هربار غم که در بنهی غیب سفته بود | دست قضا به بنگه آخر زمان کشید | |||||
آزاده غرق غصه و سفله ز موج غم | آزاد رست و رخت امان بر کران کشید | |||||
دریاست روزگار که هر گوش ماهیی | افکند بر کنار و صدف در میان کشید | |||||
بس دل که چرخ سای و ستاره فسای بود | چرخش کمین گشاد و ستاره کمان کشید | |||||
روز جهان کرا نکند دیدن ای فتی | خورشید چشم شب پره را میل از آن کشید | |||||
از پای پیل حادثهوار است و دست برد | هرکس که اسب عافیتی زیر ران کشید | |||||
خاقانیا نه طفلی ازین خاک توده چند | مرد آنکه خط نسخ بر این خاکدان کشید |