خاقانی (غزلیات)/یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیدهام
ظاهر
یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیدهام | زیر هر تار صد شکنجی جهان جان دیدهام | |||||
دوش از آن سودا که جانم ز آن میان گوئی کجاست | مرغ و ماهی آرمید و من نیارامیدم | |||||
بیمیانجی زبان و زحمت گوش آن زمان | لابهها بنمودهام لبیکها بشنیدهام | |||||
گوهری کز چشم من زاد آفتاب روی تو | هم به دست اشک در پای غمش پاشیدهام | |||||
از نحیفی همچو تار رشتهام در عقد او | لاجرم هم بستر اویم وز او پوشیدهام | |||||
گرچه آن خوش لب جهان خرمی را برفروخت | من به دندان محنت او را به جان بخریدهام | |||||
او مرا بیزحمت من دوست دارد زین قبل | دشمن خاقانیم تا مهر او بگزیدهام |