خاقانی (غزلیات)/یا وصل تو را نشانه بایستی
ظاهر
یا وصل تو را نشانه بایستی | یا درد مرا کرانه بایستی | |||||
میسوزم ازین غم و نمیبیند | این آتش را زبانه بایستی | |||||
گفتی به طلب رسی به کوی ما | خود کوی تو را نشانه بایستی | |||||
تا دل به وصال تو رسد روزی | در عهدهی آن زمانه بایستی | |||||
خود را سگ کوی تو گمان بردم | این قدر گمان خطا نه بایستی | |||||
محروم ز آستانهات هستم | سگ محرم آستانه بایستی | |||||
بر هیچم هر زمان بیازاری | آزار تو را بهانه بایستی | |||||
گر دهر، دو روی و بخت ده رنگ است | باری دل تو یگانه بایستی | |||||
آوخ همه نقب بر خراب آمد | یک نقب به گنجخانه بایستی | |||||
بر ابلق آسمان ز زلف تو | شیب سر تازیانه بایستی | |||||
در زلف تو ز آبنوس روز و شب | از دست مشاطه شانه بایستی | |||||
در دانهی دل نماند مغز آوخ | در خوشهی عمر دانه بایستی | |||||
خاقانی فسانه شد عشقت | در دست تو این فسانه بایستی |