خاقانی (غزلیات)/گر هیچ شبی وصل دلارام توان یافت
ظاهر
گر هیچ شبی وصل دلارام توان یافت | با کام جهان هم ز جهان کام توان یافت | |||||
دل هیچ نیارامد چون عشق بجنبد | در آتش سوزنده چه آرام توان یافت | |||||
جان یاد لبش میکند ای کاش نکردی | کان لب نه شکاری است که مادام توان یافت | |||||
من سوختم آوخ ز هوس پختن او لیک | بیآتش رز دیگ هوس خام توان یافت | |||||
خاقانی اگر یار نیابی چکنی صبر | کاین دولت از ایام به ایام توان یافت | |||||
نامت نشود تا نشوی سوختهی عشق | کز داغ پس از سوختگی نام توان یافت |