خاقانی (غزلیات)/گرچه به دست کرشمهی تو اسیرم
ظاهر
گرچه به دست کرشمهی تو اسیرم | از سر کوی تو پای بازنگیرم | |||||
زخم سنان تو را سپر کنم از دل | تا تو بدانی که با تو راست چو تیرم | |||||
خصم و شفیعم توئی ز تو به که نالم | کز توی ناحق گزار نیست گزیرم | |||||
ساختهام با بلای عشق تو چونانک | گر عوضش عافیت دهی نپذیرم | |||||
بیتو چو شمعم که زنده دارم شب را | چون نفس صبحدم دمید، بمیرم | |||||
زخمهی عشق تو راست از دل من ساز | زاری خاقانی است نالهی زیرم |