پرش به محتوا

خاقانی (غزلیات)/کار گیتی را نوایی مانده نیست

از ویکی‌نبشته
خاقانی (غزلیات) از خاقانی
(کار گیتی را نوایی مانده نیست)
  کار گیتی را نوائی مانده نیست روز راحت را بقایی مانده نیست  
  زان بهار عافیت کایام داشت یادگار اکنون گیایی مانده نیست  
  وحشتی دارم تمام از هرکه هست روشنم شد کشنایی مانده نیست  
  دل ازین و آن گریزان می‌شود زانکه داند با وفایی مانده نیست  
  زنگ انده گوهر عمرم بخورد چون کنم کانده زدایی مانده نیست  
  کوه آهن شد غمم وز بخت من در جهان آهن ربایی مانده نیست  
  با عنا می‌ساز خاقانی از آنک خوش دلی امروز جایی مانده نیست