خاقانی (غزلیات)/چه کردهام بجای تو که نیستم سزای تو
ظاهر
چه کردهام بجای تو که نیستم سزای تو | نه از هوای دلبران بری شدم برای تو | |||||
مده به خود رضای آن که بد کنی بجای آن | که با تو داشت رای آن که نگذرد ز رای تو | |||||
دل من از جفای خود ممال زیر پای خود | که بدکنی بجای خود که اندر اوست جای تو | |||||
مکن خراب سینهام، که من نه مرد کینهام | ز مهر تو بری نهام، به جان کشم جفای تو | |||||
مرا دلی است پر زخون ببند زلف تو درون | پناه میبرم کنون به لعل جانفزای تو | |||||
مرا ز دل خبر رسد، ز راحتم اثر رسد | سحرگهی که در رسد نسیم دلگشای تو | |||||
رخ و سرشک من نگر که کردهای چو سیم و زر | تبارک الله ای پسر قوی است کیمیای تو | |||||
نه افضلم تو خواندهای، به بزم خود نشاندهای | کنون ز پیش راندهای، تو دانی و خدای تو |