خاقانی (غزلیات)/چه روح افزا و راحت باری ای باد
ظاهر
چه روح افزا و راحت باری ای باد | چه شادی بخش و غم برداری ای باد | |||||
کبوتروارم آری نامهی دوست | که پیک نازنین رفتاری ای باد | |||||
به پیوند تو دارم چشم روشم | که بوی یوسف من داری ای باد | |||||
به سوسن بوی و توسن خوی ترکم | پیام راز من بگزاری ای باد | |||||
بگوئی حال و باز آری جوابم | که خاموش روان گفتاری ای باد | |||||
به خاک پای او کز خاک پایش | سرم را سرمهی چشم آری ای باد | |||||
به زلف او که یک موی از دو زلفش | بدزدی و به من بسپاری ای باد | |||||
من از زلفش سخن راندن نیارم | تو بر زلفش زدن چون یاری ای باد | |||||
دلم زنهاری است آنجا، در آن کوش | که باز آری دل زنهاری ای باد | |||||
گر او نگذارد آوردن دلم را | درو آویزی و نگذاری ای باد | |||||
چنان پنهانی و پیداست سحرت | که خاقانی توئی پنداری ای باد |