خاقانی (غزلیات)/هست به دور تو عقل نام شکسته
ظاهر
هست به دور تو عقل نام شکسته | کار شکسته دلان تمام شکسته | |||||
عشق تو بس صادق است آه که دل نیست | باده عجب راوق است و جام شکسته | |||||
صبح امید مرا به تاختن هجر | برده و در تنگنای شام شکسته | |||||
گوهر عمرم شکسته شد ز فراقت | ایمه به صد پاره شد کدام شکسته | |||||
از تو وفا چون طلب کنم که در این عهد | هست طلسم وفا مدام شکسته | |||||
زیر فلک نیست جنس و گر هست | هست به نوعی ز دهر نام شکسته | |||||
گویی کی بینم من آسیای فلک را | آب زده، سنگ سوده، بام شکسته | |||||
ای دل خاقانی از سخن چه گشاید | رو که شد اهل سخن تمام شکسته |