خاقانی (غزلیات)/نیم شب پی گم کنان در کوی جانان آمدم
ظاهر
نیم شب پی گم کنان در کوی جانان آمدم | همچو جان بیسایه و چون سایه بیجان آمدم | |||||
چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست | داغ بر رخ، طوق بر گردن خروشان آمدم | |||||
کوی او جان را شبستان بود زحمت برنتافت | سایه بر در ماند چون من در شبستان آمدم | |||||
آتش رخسار او دیدم سپند او شدم | بیمن از من نعره سر برزد پشیمان آمدم | |||||
با چراغ آسان نشاید بر سر گنج آمدن | من چراغ آه چون بنشاندم آسان آمدم | |||||
سوزن مژگانش از دیبای رخسارش مرا | خلعتی نو دوخت کو را دوش مهمان آمدم | |||||
دوست جام می کشید و جرعهها بر من فشاند | خاک او بودم سزای جرعهها زان آمدم | |||||
از حسودانش نیندیشم که دارم وصل او | باک غوغاکی برم چون خاص سلطان آمدم | |||||
شامگه زین سرنه عاشق، کستان بوسی شدم | صبحدم زان سر نه خاقانی، که خاقان آمدم |