خاقانی (غزلیات)/مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد
ظاهر
مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد | نترسی ز آن چنان سیلی کزو آتش چنین خیزد | |||||
گوزن آسا بنالم زار پیش چشم آهویت | چه سگجانم که چندین ناله زین جان حزین خیزد | |||||
کله کژ کرده میآئی قبای فستقی در بر | کمانکش چشم بادامت چو ترکی کز کمین خیزد | |||||
چو تو در خندهی شیرین دو چاه از ماه بنمایی | مرا در گریهی تلخم دو دریا بر زمین خیزد | |||||
بگریم تا مرا بینی سلیمان نگین رفته | بخندی تا ز یاقوتت سلیمان را نگین خیزد | |||||
به هجرت خوشترم دانم که از هجر تو وصل آید | به مهرت خوش نیم دانم که از مهر تو کین خیزد | |||||
چو رحم آرد دلت بینم که آب از سنگ میزاید | چو خشم آرد لبت بینم که موم از انگبین خیزد | |||||
بده عناب چون سازی کمند زلف چین بر چین | مرا عنابوار از روی خون آلوده چین خیزد | |||||
نو باری اشک خون میبار خاقانی در این انده | که انده شحنهی عشق است و سیم شحنه زین خیزد |