خاقانی (غزلیات)/فروغ جمالت نظر برنتابد
ظاهر
فروغ جمالت نظر برنتابد | صفات خیالت خبر برنتابد | |||||
به کوی تو از زحمت عاشقانت | نسیم سحرگه گذر برنتابد | |||||
به بازار تو مشتری بیبصر به | که جانان خریدن بصر برنتابد | |||||
بلایی که از عشقت آمد برویم | قضا برنگیرد قدر برنتابد | |||||
به هر زشتی از عشق تو برنگردم | که از عشق خوبان حذر برنتابد | |||||
برآنی که خونم بریزی و سهل است | چه عاشق بود کاینقدر برنتابد | |||||
مکن هیچ تقصیر در کشتن من | که کار عزیزان خطر برنتابد | |||||
به بوسه لبت را کند رنجه نینی | که درد سر او نظر برنتابد | |||||
به کامت ز تنگی سخن در نگنجد | میان تو جان را کمر برنتابد | |||||
به جان و سر تو که خاقانی از تو | به جان گر کنی حکم سر برنتابد | |||||
سگ توست خاقانی اینک به داغت | چنان دان که داغ دگر برنتابد |